استاد دانشگاه الزهرا: بحران‌های آتی اقتصاد با بحران حمله مغول قابل مقایسه است/ یک فرد می‌تواند نفت کشور را بفروشد، وزارت نفت نمی‌تواند؟

حسین راغفر استاد اقتصاد دانشگاه می‌گوید: برای بقای نظام سیاسی مسئله توجه به واقعیت‌های اقتصاد کشور و الزامات ساختاری یک امر حیاتی برای نظام سیاسی است. در غیر این صورت کشور با بحران‌های تاریخی مواجه خواهد شد که در تاریخ این کشور احتمالا باید پیامد‌های آن را با حمله مغول‌ها مقایسه کنیم.

به گزارش خورنا حسین راغفر عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا و یکی از تحلیلگران شناخته شده اقتصادی در گفت‌وگویی صریح با رویداد۲۴ به بررسی چرایی بحران‌های عدیده فعلی پرداخته است. با این توضیح که او در پایان گفت‌وگو، صراحتا اظهار داشت، اگر اصلاح ساختاری صورت نگیرد، مردم و جامعه با شرایطی شبیه به دوران حمله مفول به ایران مواجه خواهند شد.

زمانی که دولت بودجه را به مجلس می‌دهد معمولا بسیاری از رسانه‌ها و همچنین افکار عمومی روی بودجه نهاد‌های خاص زوم می‌کنند که معمولا به جایی هم پاسخگو نیستند. آیا این توجه منطقی است یا رسانه‌ها و افکار عمومی باید روی بخش‌های دیگر متمرکز شوند و به قول معروف نورافکن را جای دیگری بیندازند؟

این نوعی واکنش به شرایط سیاسی کشور و بحران پیش آمده است. اما مسئله بودجه فراتر از توجه به منابع منابع این نهاد‌های فراقانونی است. هر چند که آن هم به جای خودش حائز اهمیت است. اما خیلی از این مخارج در بودجه ذکر نمی‌شوند، بنابراین باید این موارد را هم در جای دیگری پیگیری کرد.

بودجه‌هایی که تاکنون اجرا شدند، برنامه نبودند بلکه صرفا آرزوهایی بوده که هیچگاه محقق نشده است

اولا بودجه باید یک برش یک‌ساله از یک برنامه بلندمدت مثلا پنج ساله باشد که هیچ‌وقت این ارتباط برقرار نبوده است. چرا؟ چون در بودجه‌ها هیچوقت برنامه‌ای وجود نداشتند. در واقع آن چه که اسمش برنامه بوده و شش دوره از آن شش برنامه‌اش به اصطلاح اجرا شده است، هیچ‌کدامشان برنامه نبودند. مانند مجموعه‌ای از آرزو‌ها و آرمان‌هایی بودند که هیچوقت تحقق پیدا نکردند؛ بنابراین از نظر من مسئله بودجه باید از این زاویه مورد توجه قرار بگیرد و اصولا بودجه باید نوعی از نظارت‌های عمومی را فراهم کند.

یعنی شفافیت بودجه باید به نحوی باشد که مردم و کارشناسان مستقل بتوانند فرآیند‌های آن اعم از نحوه کسب درآمد‌ها و نحوه مخارج آن را بتوانند ردیابی کنند و نتایج این منابع به دست‌آمده و صرف‌شده را بر توسعه اقتصادی-اجتماعی کشور ارزیابی کنند. اما از ۱۳۶۸ یعنی بعد از جنگ تحمیلی تاکنون چنین چیزی وجود نداشته است و ما هر روز به ابهام‌های بیشتر و نقاط پرابهام در بودجه پیش رفتیم.

به عنوان مثال امسال مجلس تصویب می‌کند که فروش نفت بتواند توسط اشخاص و نهاد‌های مختلف صورت بگیرد؛ بنابراین به‌طور طبیعی ده‌ها پرسش مطرح می‌شود. یکی از آن‌ها این است که دستگاه عریض و طویل وزارت نفت که علی‌الخصوص انتظار می‌رود یک بدنه کارشناسی برای همین مسئله باشند، چکار می‌کنند و اگر قرار است یک فرد بتواند به فروش نفت در شرایط بحرانی کنونی کمک کند، قطعا یک وزارت‌خانه و یک دستگاه تخصصی می‌تواند اینکار را بهتر انجام دهد. ضمن اینکه ما تجربه چنین مسئله‌ای را داشتیم و پدیده‌هایی مثل بابک زنجانی در آن بروز کردند و میلیارد‌ها دلار منابع نفتی کشور از بین رفت و معلوم نشد چکار کردند. 

هنوز معلوم نیست چه کسانی پشت بابک زنجانی بودند

همین ابهامی که در نظام بودجه‌ریزی کشور وجود دارد، سبب شد نفهمیم چه کسانی پشت پدیده‌ای مثل آقای بابک زنجانی وجود داشتند و متاسفانه این فقط درمورد فروش نفت نیست. بنا بر حکم قانون هر کسی که ریالی از منابع عمومی دریافت می‌کند، باید پاسخگو باشد. اما چنین اتفاقی به هیچ وجه رخ نداده است. ضمن اینکه فرصت‌های کسب درآمد‌هایی به مراتب بیشتر از آنچه که در بودجه ذکر می‌شود، برای نهاد‌های مختلف فراهم شده که این منابع اصلی‌ترین محل ایجاد اختلال و ناکارآمدی در اقتصاد کشور بوده و هست. با این توضیح که کماکان این نهاد‌ها در حال فعالیت هستند و شاید در مواردی ده‌ها برابر بودجه‌ای که برای یک نهاد ذکر شده است، از طرق واردات، قاچاق و دستکاری در دارو در بازار سیاه، واردات خودرو، سوداگری و فعالیت‌های سفته‌بازی در زمین و مسکن و سوداگری خرید و فروش سکه، ارز و …

در واقع این‌ها بخشی از مواردی هستند که منابع بسیار بزرگی را برای این دسته از نهاد‌ها فراهم کردند و همه این‌ها اصلی‌ترین بازیگر بحران کنونی اقتصاد کشور هستند؛ بنابراین مسئله بودجه، فقط به این بودجه‌ای که در مجلس می‌آید و کلیات آن تصویب می‌شود، مربوط نیست.

با وجود اینکه ظاهرا در مجلس عزمی بوده که بودجه حداقل همراه با برنامه ارائه شود اما ملاحظه می‌فرمایید که این‌ها عملا کلیات بودجه را به سهولت تصویب می‌کنند. البته قرار است راجع به جزئیات آن گفتگو شود که از نظر من کارشان عملا سرگرم کردن جامعه به مواردی است که شاید اهمیت بسیار کمتری در مقایسه با تخصیص منابع عمومی از مسیر‌های دیگر به فعالیت‌هایی است که در آن‌ها هیچگونه شفافیتی وجود ندارد.

 با نهادهای بودجه‌بگیر غیرخدماتی چه باید کرد؟ مثلا اگر جامعه المصطفی و موسسه آیت‌الله مصباح بودجه نگیرند و مثلا خرج خودشان را از طریق جذب شاگرد و … در بیاورند، چه می‌شود؟

قطعا انضباط بودجه‌ای حکم می‌کند تخصیص منابع بسیار سخت‌گیرانه و دقیق باشد و مشخص باشد که نتایج این تخصیص منابع (در ارتباط با منافع عمومی) قرار است چگونه ارزیابی شود. اگر چه ممکن است، فکر کنیم برای فعالیت‌های فرهنگی به جوامع مختلف منابعی را تخصیص می‌دهند اما ارزیابی آن نتایج در اینکه آیا اثربخشی لازم را داشته‌اند یا منابعی که اختصاص داده شده، حجم قابل توجهی از این منابع اصلاح‌شده و در مواردی مصرف شده که به هیچ وجه آن هدف اولیه را دنبال نمی‌کرد یا اینکه آیا زمینه‌ای برای فساد‌های مالی به وجود آورده یا خیر.

آن وقت قطعا تخصیص چنین منابعی با مسائل جدی‌تر روبرو می‌شود. در شرایط کنونی که بخش قابل توجهی از جمعیت کشور قادر به تامین حداقل‌های معیشت خودشان نیستند، این سوال مطرح می‌شود که آیا هزینه‌های این‌چنینی و حتی هزینه‌های فرهنگی جایگاهی دارد یا خیر؟

بر اساس آموزه‌های دینی ما، اولین گامی که حکومت باید بردارد، توجه به رفاه و معیشت مردم است. نمی‌شود در یک جامعه بخش قابل توجهی از جمعیت گرسنه باشند و این‌ها در دام‌های جرم، جرائم و فساد غوطه‌ور شوند و ناامنی‌های گسترده‌ای را رقم بزنند و آن‌وقت انتظار داشته باشیم، با خواندن نوع خاصی از کتاب به ارتقا فرهنگی افراد کمک شود!

سیاستگذار کاری به کارایی و بهره‌وری ندارد

به نظر می‌رسد در این صورت این عزم جدی سیاست‌گذار باید باشد که مقابل چنین مطالباتی که غافل از کارایی و بهره‌وری است، مقاومت کند. منتهی متاسفانه مجلس، مجلسی نیست که از کارشناسان تشکیل شده باشد و عمدتا نمایندگان منافع گروه‌های خاص در مجلس حضور دارند به همین دلیل این‌ها حافظ آن منافع هستند. به عبارت دیگر حافظ منافع مردم نیستند و این مسئله باعث شده ما هر سال در این بحران بودجه و بودجه‌بندی بیشتر فرو رویم و بخش قابل توجهی از این باتلاقی که در اقتصاد کشور درست شده، به این برمی‌گردد که منابع موجود در اقتصاد کشور چگونه خلق می‌شوند و مهم‌تر اینکه چگونه توزیع می‌شوند.

مثلا آیا منابع شهرداری تهران باید در یکی از کشور‌های همجوار ما خرج شود یا باید در داخل شهر تهران و برای رفاه اهالی شهر خرج شود؟ در واقع جاده‌های ناهموار و پر از چاله‌ای که وجود دارند، مغفول می‌مانند. اما این منابع برای ساخت و ساز یا انجام یک‌سری مناسک خارج از کشور تخصیص داده می‌شوند. این‌ها بخشی از همان عدم شفافیتی است که در ابتدا عرض کردم. مادامی که این شفافیت عملا برقرار نشود، سخن از یک چنین چیزی به نظر می‌رسد که یک سخن جدی و مؤثر برای توسعه اقتصادی – اجتماعی جامعه نخواهد بود.

 تاسیس نهاد‌های موازی از زمان پهلوی شروع شده است و معضلی است که از قدیم وجود داشته است. به نظر شما چقدر ضرورت دارد که این نهاد‌های موازی همچنان فعالیت کنند؟ برای این نهادها چه فکری می‌شود کرد؟

قطعا این هم به یکی دیگر از همان مداخلات سیاسی بودجه‌ریزی در کشور است. یعنی تلاقی منافع اقتصادی و تلاش‌های موازی است که در کشور وجود دارد. ما همین الساعه کمیته امداد امام خمینی را داریم، همزمان سازمان بهزیستی را داریم. بنیاد دیگری را داریم که زیر نظر ستاد اجرایی فرمان امام هستند، مثل بنیاد برکت و ده‌ها بنیاد خیریه دیگر را داریم که خیلی از این‌ها از منابع عمومی تغذیه می‌شوند و بعضی از این بنیاد‌ها فقط به تنهایی چند ده هزار نیروی کار دارند. یعنی بخش قابل توجهی از منابع عمومی صرف نیروی انسانی خود این‌ها می‌شود که قرار است خدماتی را به ذی‌نفع‌های محروم در جامعه ارائه کنند. یا مثلا بخش‌هایی در خود وزارت رفاه در این زمینه فعالیت‌های مشابه یا مشترک می‌کنند.

اصلا وزارت رفاه که در ۱۳۸۳ تاسیس شد، یکی از هدف‌های اصلی‌اش تخصیص یارانه‌ها از یک مرجع و نظارت بر عملکرد استفاده از این یارانه‌ها بود. منتها هیچ کسی زیر بار نرفت و وزارت کشاورزی و وزارتخانه‌های دیگر هم مدعی یارانه‌ای شدند که برای نان پرداخت می‌شد. یارانه قرار به صورت نقدی پرداخت شود. دیدیم حتی کمیته امام هم مدعی شد و در نهایت این‌ها وزارت‌خانه را منحل کردند!

این اتفاقی است که دقیقا پیش از انقلاب در سال ۵۴ هم افتاد، همانطور که اشاره کردید. بعضی از نهاد‌های خیریه آن زمان که زیر نظر دربار بودند وجود چنین وزارتخانه‌ای را عملا مخل فعالیت‌های خودشان می‌دانستند و در نهایت آن را منحل کردند.

این یکی از نشانه‌های عدم شفافیت در بودجه است که معلوم نیست این منابعی که به نهاد‌های حمایتی داده می‌شود، چگونه مصرف می‌شود. خودم به عنوان کسی که مدتی مشاور وزارت رفاه بودم شاهدم در یک دوره‌ای در انتخابات منابعی را از صندوق‌های بازنشستگی که زیر نظر وزارت رفاه قرار می‌گرفت، گرفتند و به هر استان این منابع را دادند و پول در انتخابات صرف تبلیغات شد.

از این قبیل فعالیت‌ها متاسفانه کم نیست و در کشور هم سابقه طولانی دارد. اما علت اصلی آن‌ها این است که هیچ شفافیتی در بودجه وجود ندارد و به همین دلیل هم بسیاری از موارد فاقد شفافیت هستند؛ از جمله آن‌ها خود منابع اصلی بودجه هست که در شرایط کنونی آیا این ارقامی که این‌ها برای درآمد‌های بودجه تدارک دیدند، محقق خواهد شد یا خیر؟

نیمه دوم سال قیمت ارز را بالا می‌برند تا کسری بودجه را جبران کنند

همواره نشان داده شده که چنین اتفاقی نمی‌افتد و معمولا در نیمه دوم سال شروع به افزایش قیمت ارز می‌کنند تا بتواند بخشی از این کسری بودجه‌ای را که مجلس در ابتدای سال خوشبینانه تصویب کرده تحقق بخشد. این اصلی‌ترین دلیل کسری بودجه سال آینده خواهد شد.

همین امسال به دلیل افزایش بی سابقه قیمت ارز از ۲۷ هزار تومان تا ۴۵ هزار تومان کنونی سبب می‌شود، کسری بودجه سال آینده به شدت بیشتر از کسری بودجه امسال باشد و مجددا به دلیل عدم شفافیت‌ها و به دلیل کسری بودجه، مبادرت به افزایش قیمت حامل‌های انرژی و به دنبال آن افزایش قیمت ارز خواهد شد.

بودجه یک نوع مناسک است که سال به سال توسط حاکمیت نمایش داده می‌شود

این پدیده و این بیماری اقتصاد کشور، بیش از سه دهه است که رخ داده و همه به پیامد‌های این تصمیمات واقف هستند. اما به دلیل اینکه منافع زودگذر و آنی، کسی به پیامد‌های بلندمدت آن‌ها توجه نمی‌کند. یکی از این پیامد‌های بلندمدت همین بحران کنونی است که کف خیابان‌ها شاهد آن بودیم و به نظر هم نمی‌رسد این مرتبه تمام شده باشد و ریشه‌های آن اقتصادی است و هیچ‌کسی نه در این دولت و نه در نظام تصمیم‌گیری راه حلی برای آن ارائه نکرده است.

بنابراین بودجه نهاد‌های خاص که شما به آن اشاره کردید، اگرچه حائز اهمیت است و هدف اصلی از تخصص بودجه‌ها باید روشن باشد و نتایج آن باید ارزیابی شود، اما بنده مشکلم اینجاست که کل بودجه فاقد شفافیت است و اولویت‌ها در بودجه به هیچ وجه مشخص نیست. در حالی که باید انتظار داشت، بودجه در تخصیصش اولین هدفش رفاه عمومی جامعه باشد.

بحران‌های اقتصادی کنونی با بحران حمله مغول‌ها قابل مقایسه است

ما هیچ گاه در دوران معاصر یعنی از دهه ۵۰ به این‌طرف و ظرف این نیم قرن گذشته فقر و نابرابری به این شکل عریان و تاثربار نداشتیم که امروز وجود دارد. این مسئله بنیان‌های امنیت جامعه را به خطر انداخته و این اصلا در بودجه هیچ نمودی ندارد. این نشان می‌دهد بودجه عمدتا یک نوع مناسک است که سال به سال توسط حاکمیت نمایش داده می‌شود اما مناسکی است که هیچ کدام از اهداف جامعه را تبیین نمی‌کند.

اوضاع معیشت وخیم است، قیمت دلار ۴۵ هزار تومان و سکه ۲۵ هزار تومان است. آیا سیاست‌گذاران بحران را تشخیص نمی‌دهند؟ اگر تشخیص می‌دهند چرا کاری نمی‌کنند؟ چون هیچ کاری اثرگذاری انجام نمی‌شود.

تشخیص می‌دهند. منتهی متاسفانه نهاد‌های نظارتی همه‌شان حکومتی هستند (اعم از خود مجلس و ده‌ها نهاد نظارتی دیگر) این‌ها به فرمان کار می‌کنند، نه به مصالح مردم و جامعه. ضمنا به هر صورت هر کدام از این نهاد‌ها هم منافع خاصی دارند که طبیعتا منافعشان در این فرایند تبیین می‌شود بنابراین مادامی که عزمی جدی برای حل مشکلات وجود نداشته باشد و مرتبا وجود مشکلات و به خصوص این بحران را انکار کنند و حاکمیت سهم خودش را در بروز این بحران مرتبا انکار کند و آن را به عوامل بیرونی یا عناصر وابسته آن‌ها در داخل نسبت دهد، اوضاع هیچ گاه بهبود پیدا نخواهد کرد و اینطور نیست که شرایط به همین وضع بماند بلکه وضعیت قطعا وضع بدتر خواهد شد؛ بنابراین حتی برای بقای نظام سیاسی مسئله توجه به واقعیت‌های اقتصاد کشور و الزامات ساختاری یک امر حیاتی برای نظام سیاسی است. در غیر این صورت کشور با بحران‌های تاریخی مواجه خواهد شد که در تاریخ این کشور احتمالا باید پیامد‌های آن را با حمله مغول‌ها مقایسه کنیم.