ستایشنامه تاریخی مجتهد دزفولی خطاب به افسر انگلیسی

دکتر عباس امام

(نویسنده،مترجم، و خوزستان پژوه)

 

 

۱. مقدمه

خاندان روحانی خیزومجتهد پرور معزی دزفولی،از خاندان های نخبگانی مذهبی،فرهنگی،اجتماعی،وسیاسی شهرستان دزفول در دو-سه قرن اخیر بوده اند. از این خاندان،ده ها روحانی با درجات مختلف فضل و تدین برخاسته اند،و در خوزستان و ایران به این اعتبار نام آور.از منابع شناختنامه ای خاندان معزی دزفولی،می توان علاوه بر آثار دیگر،به این آثار اشاره کرد:”معزی نامه؛مروری بر زندگی و اندیشه های عالمان خاندان معزی دزفولی”(عباسعلی مردی و عبدالحسین طالعی، ۱۳۹۱) و ” تاریخ علما و روحانیت دزفول ” (راجی، ۱۳۸۲). از شناخته شده ترین و اعلم ترین بزرگان این خاندان،می توان از “آیت الله آقا شیخ محمدرضا معزی دزفولی”(۱۲۷۳ ه. ق- ۱۳۵۲ه. ق)،”شیخ میرزامحمد طاهرمعزی دزفولی”(درگذشته به سال ۱۳۱۵ ه.ق.)وهمچنین “شیخ میرزا محمدعلی معزی دزفولی”( ۱۲۹۸ه.ق- ۱۳۹۱ه.ق.) نام برد.

۲. طرح بحث

یکی از دیگر بزرگان این خاندان، مرحوم “آیت الله آقا شیخ محمدباقرمعزی دزفولی”( ۱۲۷۵ ه.ق.-۱۳۵۶ه.ق./۱۲۳۶ ه.ش. –  ۱۳۱۵ ه. ش.) بوده است.آیت الله محمدباقر معزی دزفولی،از اواخر دوره قاجار تا اوایل دوره رضاشاه پهلوی زندگی کرده و در سال ۱۳۱۵ هجری شمسی درسن ۸۱ سالگی درهمین شهر درگذشته،و درهمانجا “در آرامگاه ادیب و شاعر شهیر دزفولی به نام سید عبدالله داعی دزفولی واقع در محله داعیان مدفون گردید”( حکمت فر، ۱۳۹۶، ص. ۱۶). ایشان علاوه بر جایگاه بالا و والای فقهی خود، درشعر، ادب، موسیقی، نجوم وخطاطی نیز از استعداد خاصی برخوردار بوده و از شعرهای نغز،فخیم،شیرین و ژرف اندیشانه وی نمونه های بسیاری برجای مانده که در دیوان شعری وی با عنوان “دیوان شیدا دزفولی” به چاپ رسیده اند(حکمت فر، ۱۳۹۶). “شیدا” تخلص شعری ایشان بوده و ملقب به ابوالمفاخر.یکی از ادب پژوهان،ویژگی کلام شعری آیت الله محمدباقرمعزی دزفولی را این گونه تشریح کرده است”ازویژگی شعر ایشان،تصویرها(ایماژها)،آرایه های ادبی بویژه آرایه های بیانی چون تشبیه،استعاره،کنایه،و مجاز است که زیبایی های بدیع شکوهمندی آفریده است.هر سروده وی،به ویژه غزل ها و طلیعه همه سروده ها،سرشار و مشحون از این چشم اندازهای تصویری و توصیفی است که جان مخاطب را به نیوشیدن و نوشیدن و جوشیدن می رساند”( سنگری،۱۳۹۶،صفحه ۱۰).

این مجتهد شاعر – ادیب، در امور خدمات اجتماعی شهر دزفول نیز مشارکت فعالی داشته که یک نمونه آن در جریان جنگ اول(که دفاتر سیاسی دول انگلیس و آلمان در دزفول تاسیس شده بود)،ایشان با همکاری نیروهای نظامی – مهندسی انگلیسی مستقر در دزفول و جلب همکاری و مساعدت مالی اهالی شهر پل باستانی دزفول را که ویران شده بود باز سازی می کند و رباعی دلنشینی بشرح زیر در ورودی و خروجی  پل روی دو قطعه سنگ نقر می کند(حکمت فر،۱۳۹۶،صفحه ۱۵):

گذر زین پل تو با اندیشه راست / خوش آن کو دل به یاد ایزد آراست

ازآن پل که صراط مستقیم است/ نلغزد آن که این پل را بیاراست

باری،از همین جنبه روحیه و پیشینه مشارکت اجتماعی آیت الله معزی،غزلی بس زیبا و پرمایه و درعین حال تاریخی در “دیوان شیدا دزفولی” با مطلع “ای مهندس میجر از فر و شکوه سروری” (صفحات ۹۹-۱۰۱) برجای مانده که علاوه بر شیوایی زبانی از جنبه تاریخی دزفول پژوهی و خوزستان پژوهی نیز بسیار جالب توجه است. این غزل با عنوان “غزل در تبریک عید” شامل شانزده بیت بوده و از محتوا و مضمون آن پیداست که به مناسبت “عید کریسمس” خطاب به یک افسر ارتش انگلیس باعنوان نظامی”میجر” [major]معادل درجه نظامی ایرانی”سرگرد”، سروده شده است.این غزل،غزلی است ستایشی که من آن را ستایشنامه می خوانم چرا که تمام شانزده بیت آن در مدح و ستایش ممدوح شاعر یعنی همان افسر انگلیسی است، آن هم با بهره گیری بیشینه از صنعت بلاغی/شعری مبالغه. از دیگر ویژگی های این ستایشنامه، بهره گیری از هشت مورد واژگان انگلیسی(البته با حروف و کلمات فارسی)است که هر خواننده ای را یارای درک معنای آن ها نیست مگر آنکه با زبان انگلیسی و فرانسه(تاریخ انگلیس واروپا و نیز اصطلاحات نظامی نسبتا قدیمی نظامی انگلیسی)آشنایی زیادی داشته باشد تا از قراین متن بتواند به معنای واژگان،تعبیرات،و کنایات دست یابد. درعین حال،این ستایشنامه نغز و شیوا نشان می دهد که این مجتهد در شهری سنتی مانند دزفول ۱۲۰ سال قبل، با زبان انگلیسی و تاریخ غرب نیز آشنایی جالب توجهی داشته است.

حال،با این مقدمه به تشریح ابیات این ستایشنامه می پردازیم. در بیت نخست، شاعر ممدوح را که افسری است دون پایه در حد  )majorسرگرد)با زبان مبالغه، زیبنده مقام “قیصر”ی می خواند:

ای مهندس میجر از فر و شکوه سروری/ زیبدت الحق مقام قیصری،نه میجری

همچنانکه، در بیت دوم نیز این فر و شکوه را ویژگی ذاتی و خدادادی ممدوح قلمداد می کند:

سروری و مهتری بسته به ذات است و صفات/ نه به اسم امپرطوری و نام قیصری

شاعر، در بیت بعدی با تمهید و توجیه این رویکرد ستایشگرانه خویش یک گام فراتر می رود و حشمت و شوکت ممدوح را همسنگ تابندگی مهر و ماه می نامد:

شوکت از سیمات تابان، همچو ماه نخشبی/ حشمت از ذاتت درخشان همچو مهرخاوری

در بیت بعد نیز شور و احساسات آیت الله فوران کرده و صحنه پهناور گیتی را در حد گنجایش شایسته چنین حشمت و شوکتی ارزیابی نمی کند:

باچنین حشمت،چنین شوکت،چنین شان و جلال/ می نگنجد مر تورا گیتی بدین پهناوری

بیت بعدی را نیز با ارایه مثالی برای توجیه و تایید هرچه بیشتر ستایش خود از افسر ممدوح، چنین ادامه می دهد:

تا که ره سوی تو جوید سال و ماه و روز و شب/ خور چو مور اندرلگن گردان در این شکل کری

به این معنا که در آینده نیز جایگاه والای ممدوح چنان خواهد بود که حتی خورشید نیز در برایر این شکوه همچون مورچه ای منگ در لگن سرگردان خواهد ماند!

شاعر در بیت بعد به سراغ تاریخ اروپا رفته و با اشاره به نام صدراعظم قدرقدرت آلمان در جنگ جهانی اول(اوتو فون بیسمارک)،حتی بیسمارک را نیز از نظر هوش و دانش در برابر افسر ممدوح نوعی مدعی لاف زن و گزافه گو معرفی می کند که همچون زاهدی ریاکار که ادعای پیغمبری کند مطرود می نمایاند:

در برت بسمارک گر لاف از هش و دانش زند/ نیست جز لاف سباح از رتبه پیغمبری

توصیف شیوای بعدی شاعر از ممدوح، در بیت زیر هویداست:

هم تو ایدون پاسدار ملت روح اللهی/ هم تو خود قانون گذار لشکری و کشور

در این بیت،شاعر ممدوح خود را هم پاسدار “ملت روح الله”(دین مسیحیت) جلوه گر می کند و هم زمامدار امور لشگری و کشوری جامعه؛ توصیفی در راستای جامع الاطراف دانستن فضایل شخصیتی ممدوح. و می دانیم که در ابیات آغازین سروده نیز ممدوح را “مهندس”، “میجر”( سرگردنظامی)، دانشمند، هوشمند و سیاستمداری بالاتر از بیسمارک معرفی کرده است.

بال های پرواز ذوق شاعرانه و احساسات تصویرپردازانه مجتهد- ادیب توانا باز هم اوج می گیرد و در ادامه می سراید:

هر دو دیده چرخ ماه و مهر اندر روز و شب/ می ندیدستند کس چون تو بدین گندآوری

کنایه از این که تا کنون خورشید و ماه نتوانسته اند در روی کره زمین، فردی به رزم آوری و دلاوری تو بیابند!

و از آنجا که ممدوح افسری است نظامی، شاعر در بیت بعدی می کوشد تا با اشارات و تلمیحات نظامی مراتب شجاعت و بی باکی ممدوح (و طبعا شیفتگی خود نسبت به این فضیلت انسانی) را جلوه گر نماید:

بزم تو رزم است و الحان، غرش مترالیوز/ جام می کاسه سر و خون دلیران جری

از نظر شاعر،رزم های نظامی برای ممدوح چیزهایی است در حدم بزم و جشن شادی،وغرش “مترالیوز”]واژه ای فرانسوی به معنای اسلحه “تیربار”[ چونان صدای آهنگ ترانه هاست؛درست به همان ترتیب که جام می این بزم های چیزی نیست جز کاسه سر سربازان سپاه خصم عثمانی موسوم به “ینی چری” یا “چری”، که به نظر می رسد در تصحیف ها یا حروفچینی و چاپ فعلی، به اشتباه “جری” ضبط شده است.

بیت بعدی نیز متناسب با منصب نظامی ممدوح، تصویر گر صحنه ای است پراز درگیری نظامی که در آن شلیک توپ ها و خمپاره ها چنان بی اهمییت است که گویی خنیاگرانی چند در حال اجرای کنسرت برای ممدوح می باشند:

ناله توپ دوچل سانتیمتری گاه رزم/ روح افزاتر تو را از نغمه خنیاگری

صحنه توصیفی – رزمی بعدی نیز در ادامه، دربرگیرنده چند اصطلاح نظامی تخصصی است که شاعر به زیبایی هرچه تمامتر برای بیان مقصود خویش از آن ها بهره برده است؛ از جمله”زپلین”]  Zeppelin ، نوعی کشتی هوایی آلمان ها در جنگ جهانی اول که می توان آن را نسل نخست “پهپاد”های امروزی دانست[، “خمپاره فکن”، “تحت البحری”] زیردریایی[، “تربیل زن”] برگرفته از واژه انگلیسی torpedo به معنای “موشک” یا “اژدر”،و در مجموع یعنی “زیردریایی اژدرافکن”[

خود بنهراسی تو از زپلین خمپاره فکن/نی زتحت البحری تربیل زن وحشت وری

و باز همچنان در ادامه ستایشگری ها،شاعر شیفته ممدوح مراتب دلاوری و جنگاوری ممدوح را با ایماژهای نظامی آشنا و مطلوب ممدوح به تصویر می کشد:

غرش توپ کهستانی بنیان پاش هست/ نزد طبع زورمندت خنده کبک دری

غرش توپ های کوهستانی] [Mountain cannon ویرانگر در برایر اراده آهنین تو، خنده های کبک دری را می مانند!

سپس، مجتهد-شاعر درپی این همه ستایشگری شیوا و اثرگذار خویش از در تواضع و فروتنی ادبی وارد شده و می گوید انگیزه من از این همه ستایشگری ها نه اظهار فضل و هنر، بلکه فقط و فقط جهت جلب توجه آن مقام منیع است:

من نخواهم صاحبا زین گفته اظهار هنر/ خواهم از خود در حضور انورت یادآوری

و شگفتا که در دو بیت بعد در اوج این همه ستایشگری های ممدوح، شاعر باز هم عذر تقصیر می آورد که ” افسوس که من روحانی(مجتهد)هستم و در ایران شعر و شاعری نزد روحانیون ما عیب و عار، و گرنه در ادامه این ستایشنامه چنان در وصف فضایل وجودی تو می سرودم و حق مطلب را ادا می کردم که بزرگ شاعر سبک مدیحه سرایی فارسی یعنی انوری،از بستر گور برمی خاست و مرا آفرین ها می گفت!”  :

من کشیش ملت اسلام و بس ننگ است و عار/ اندر ایران چون منی را اسم و رسم شاعری

ورنه در وصف تو داد شعر می دادم چنانک/ آفرین خیزد به شعر من ز خاک انوری

بیت آخر این غزل دلنشین و تاریخی، بیانگر بهانه سروده شدن شعر است:

تا که غره جنوری هرساله عیدی فرخ است/ باد هر روز تو فرخ تر ز غره جنوری

اصطلاح “غره” ، تعبیری است رایج در زبان عربی قدیم در اشاره به “آغازین روزهای ماه های قمری” ، و شاعر با مهارت و به صورتی به جا آن را برای اشاره به ماه میلادی “جنوری”]  January، یعنی ماه “ژانویه”[ به کارگرفته است، و همین معنا رساننده آن است که شاعر به مناسبت فرارسیدن “عید کریسمس” شعر را سروده و در روزهای نخست عید میلاد مسیح در ماه ژانویه آن را تقدیم ممدوح کرده است. از سوی دیگر، این بیت را می توان بیتی به سنت کهن “شریطه” در شعر فارسی نیز تلقی کرد که در آن شاعر در انتهای سروده خویش (قصیده،غزل، و جز آن) به منظور جاودانگی ممدوح خود نوعی دعا برای وی به درگاه باری می برد : انشاالله که عیدهای کریسمس آینده تو هرساله فرخنده تر از  کریسمس امسال باشد.

 

۳. گمانه و نتیجه

درپایان، گمانه ای درعلت اصلی سرایش این سروده و هویت احتمالی ممدوح شاعر طرح می کنم. در زمینه ورود نیروهای انگلیسی و اشغال شهرهای دزفول و شوشتر در جریان جنگ جهانی اول،تاریخنگاران و نخبگان محلی عموما براین باوراند که این امر باعث ایجاد نظم و امنیت در این دو شهر و توابع آن ها،برچیدن بساط خان خانی،انجام پاره ای اقدامات عمرانی لازم،وحتی افزایش جمعیت محل بوده است(امام اهوازی،۱۳۷۹،۱۳۸۲؛انصاری،۱۳۷۷؛ رشیدیان،۱۳۳۹؛ کسروی،۱۳۷۳؛ معزی دزفولی به نقل از راجی، ۱۳۸۲؛ناهیدی دزفولی،۱۳۷۷). بی مناسبت نیست نقل قول های مستقیم صاحب نظران فوق در زیر ذکر شوند:

۱. امام اهوازی(۱۳۸۲،ص. ۱۸۷):

کمی پس از اعلام مشروطیت که مظفرالدین شاه فوت کرد،وضع امنیت به مراتب بدتر شد تا جایی که دهات بین دزفول و شوشتر با شنیدن خبرفوت شاه از ترس غارت و نامنی خالی از سکنه شد و روستاییان به شهرهای مجاور پناهنده شدند. هرج و مرج شهرهای دزفول و شوشتر تا شروع جنگ بین الملل اول و ورود سپاهیان انگلیس ادامه داشت. در آن موقع ،علاوه بر اشغال نظامی قونسول گری های انگلیس در این دو شهر افتتاح و فعال مایشاء شدند. بساط خان خانی را برچیدند و اننیت دلخواه مردم برقرارگردید.

۲. انصاری(۱۳۷۷، ص. ۱۸۱):

در دو شهر دزفول و شوشتر،رشد امنیت عمومی در طول زمان اشغال انگلیسی ها بزرگترین عامل کمک به افزایش جمعیت بود.

۳. رشیدیان(۱۳۳۹، ص. ۱۸۶):

در سال ۱۳۳۶ هجری قمری]پس از خرابی پل قدیم دزفول[، ماموران سیاسی – نظامی انگلیس شرکت سهامی تشکیل داده و با سیم های تابیده ضخیم] کابل فلزی[ بخش تخریب شده پل را همانند گهواره ترمیم کرده،راه عبوری ایجادکردند، و درعوض از عابرین پول می گرفتند.

۴. آیت الله شیخ محمد رضا معزی دزفولی، به نقل از راجی( ۱۳۸۲، ص. ۷۲۳):

گفته شده است که زمانی کنسول انگلیس از شیخ سوال کرد”با مایی یا برمایی؟”مرحوم شیخ ابوالحسن مجدعاملی که در آن جلسه حاضر بوده می گوید،مرحوم شیخ به او جواب داد “به کنسول بگو یا برایش بنویس،اگر منظور شما عمران شهرها و رفاه بندگان است،من هم خوشوقتم. کنسول،از این سخن شیخ خیلی خوشحال شد.

۵. ناهیدی دزفولی(۱۳۷۷ ، صص ۴۸۷-۴۸۸):

داخل دزفول، “سان صاحب”رسید/ داد اندر نظم مردم را نوید

الحق از کردار و از رفتار او/ تا ابد هستیم برخوردار از او

دست دزدان را همه کوتاه کرد/ توامان با امنیت همراه کرد

اصل “عدل” و “داد” آن اوقات بود/ خوش دل و خوش طینت و خوش ذات بود

چند تن دزدی که بد در شهر ما/ خواندشان و شد برایشان رهنما

جمله را بگماشت بهر پاس شهر/ داد بر ایشان زمال خویش بهر

نام آن دزدان بدل شد با پلیس/ شاهرخی را کرد بر ایشان رییس

داخل بازار بهر اقتدار/ مرکزی شد بهر ایشان برقرار

پایه نظم بلد بگرفت اوج/ یک نفر زایشان به قوت بد چو فوج

لیک هرکس با لباس خویشتن/ بود داخل درمیان انجمن

جملگی را یک عباپشمینه بود/از برنزش یک نشان برسینه بود

۶. کسروی(۱۳۷۳، صص ۲۱۵-۲۲۰):

یکی از کارهای انگلیسیان در این سال ها بستن پل آهنی بندقیر است که هنگام بیرون شدن از خوزستان به شیخ عبدالحمید پسر شیخ خزعل فروخته اند و تا کنون پایدار و استوار است و آمد و شد مردم و اتومبیل ها از روی آن می باشد. کاردیگر ایشان تعمیر پل دزفول و پل بستن بر روی سه طاق افتاده ان است زیرا پل دزفول که گویا پس از زمان نادرشاه بنیاد نهاده اند و بیست چشمه بزرگ دارد در بیست و هفت یا بیست و هشت سال پیش سه چشمه آن از میان افتاده و از آن زمان کاروانیان ناچاربودند که با کلک از رود بگذرند. در سال ۱۳۳۳ هجری قمری،انگلیسیان در شهر اعلان می دهند که می خواهند شرکتی برای بستن پل درست کنند و یک نیم از سهم های آن شرکت را خود ایشان خواهند خرید. مردم دزفول این کار را به خورسندی پذیرفته و به خریدن سهام شرکت می شتابند و هفتاد و دو هزار تومان سرمایه فراهم می شود. از ان سرمایه،نخست چشمه های دیگر پل را که نیفتاده ولی روی به افتادن داشت مرمت کاری نموده ،سپس پل استواری از چوب روی آن سه چشمه ی  افتاده نهاده با طناب های آهنی بسیار استوار از این سوی و ان سوی می بندند. درازی این پل آویزان که من در سال ۱۳۴۳ هجری قمری با پای خود اندازه گرفتم سی و پنج ذرع کمابیش است و اکنون آمد و شد مردم و چارپایان و اتومبیل ها همگی از روی آن پل می باشد و مامور نواقل باج از گذرندگان می گیرد. انگلیسیان سهم های خود را از شرکت هنگام رفتن از خوزستان به دولت ایران فروخته اند و اکنون به دست اداره مالیه است.

به این ترتیب،با توجه به نقل قول های بالا،ستایشگری شاعرانه مجتهد دزفولی، آیت الله شیخ محمدباقرمعزی،نیز از یک افسر انگلیسی چندان غریب نمی نماید. و اما درباره هویت ممدوح ایشان در این ستایشنامه، می توان چنین گمانه زنی کرد که با توجه به نقش اهمییت بی بدیل و همه جانبه پل قدیم دزفول برای اهالی شهر،تایید قرار دادن دو تخته سنگ یادمان مزین به شعر مجتهد-شاعر نامبرده در دو سوی پل بعد از بازسازی آن از سوی سپاهیان ارتش انگلیس مستقر در دزفول،ذکر صریح نام “سان”( با حروف انگلیسی Ely Banister Soane) به عنوان یکی از مامورین نظامی- سیاسی بریتانیایی مستقر در دزفول در جنگ جهانی اول از سوی مورخ نامدار دزفول پژوه یعنی سید محمد علی امام اهوازی(۱۳۸۲،صفحه ۱۹۳،پاورقی)،وهمچنین صراحت ذکر نام “سان” صاحب(“صاحب” عنوانی است اصالتا هندی برای ادای احترام به صاحب منصبان بریتانیایی) در شعر ملامحمدتقی دزفولی، تردیدی باقی نمی ماند که ممدوح مجتهد دزفولی مرحوم آیت الله شیخ محمدباقر معزی دزفولی در این ستایشنامه، همین صاحب منصب نظامی به نام “سان” ((Ely Banister Soane بوده است.

 

 

منابع:

 

امام اهوازی، سید محمد علی( ۱۳۷۹). تاریخ خوزستان. تهران: انجمن آثار و مفاخرفرهنگی.

امام اهوازی، سید محمد علی(۱۳۸۲). مقالاتی درباره تاریخ جغرافیایی دزفول(باهتمام محمدحسین حکمت فر). دزفول: انتشارات دارالمومنین.

انصاری،مصطفی(۱۳۷۷)(مترجم محمد جواهرکلام).تاریخ خوزستان، ۱۸۷۸- ۱۹۲۵:دوره شیخ خزعل(مطالعه ای در خودمختاری ایالتی و تحول). تهران: نشر شادگان.

حکمت فر،محمدحسین(به اهتمام،تصحیح، و مقدمه)(۱۳۹۶). دیوان شیدا دزفولی(آقا شیخ محمدباقر معزی دزفولی). دزفول: انتشارات دارالمومنین.

راجی،علی(۱۳۸۲). تاریخ علما و روحانیت دزفول(۲ جلد). قم: زایر،آستانه مقدس قم.

رشیدیان،سیف الله(۱۳۳۹). جغرافیای خوزستان. تهران: انتشارات اختر شمال.

سنگری،محمدرضا(۱۳۹۶).پیش سخن(صص. ۹-۱۲).دیوان شیدا دزفولی(آقا شیخ محمدباقر معزی دزفولی)(۱۳۹۶)،به اهتمام،تصحیح،و مقدمه محمدحسین حکمت فر. دزفول: انتشارات دارالمومنین.

کسروی، احمد(۱۳۷۳). تاریخ پانصدساله خوزستان. تهران: انتشارات موسسه آنزان.

مردی، عباسعلی و طالعی،عبدالحسین(۱۳۹۱) . معزی نامه؛ مروری بر زندگی و اندیشه های عالمان خاندان معزی دزفولی. تهران: مجلس شورای اسلامی، موزه و مرکز اسناد.

معزی دزفولی،آقا شیخ محمدباقر(۱۳۹۶)(به اهتمام،تصحیح،و مقدمه محمدحسین حکمت فر). دیوان شیدا دزفولی. دزفول: انتشارات دارالمومنین.

ناهیدی دزفولی،محمدتقی(۱۳۷۷)(گردآورندگان:سید محمدعلی امام اهوازی،سید حسین حجازی،محمد حسین حکمت فر).کلیات ناهیدی دزفولی: اثرطبع ملا محمد تقی ناهیدی دزفولی. دزفول: انتشارات دارالمومنین.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *