به بهانه تصویب قانون منع بکارگیری بازنشستگان

آیا شکاف نسلی پر خواهد شد

خورنا | سرویس سیاسی:  تصویب قانون ممنوعیت به کارگیری بازنشستگان بهانه ای شد که شاهد تقریر مقالات، گفتمان ها و  عکس العمل های متعددی توسط جامعۀ فرهنگیان و دانشگاهیان باشیم. و به دنبال این طرح، تشکیل کمپین های حمایتی در اقشار جامعه به ویژه نسل جوان بوده ایم. نگارنده در پی آن است تا ضمن اثبات ضرورت این قانون، نگاهی تحلیلی به  سیر ایجاب آن در جامعه و عزم ملی بر اهمیت اجرای مطلوب آن داشته باشد.

بدون در نظر گرفتن گرایش سیاسی و باورهای اجتماعی، ضروری است که یک واقعیت را بپذیریم؛ میان آن چه در سطح سیاسی و کلان بیان می کنیم و می شنویم و آن چه در سطح واقعی به آلام مردم و لایه های اجتماع ربط دارد فاصله و شکاف واقعی و عمیقی وجود دارد.

به لحاظ تاریخی قطعاٌ تفاوت های بسیاری در جریان های اجتماعی و سیاسی وجود داشته است، که البته این تفاوت ها در برهه های زمانی، رقیق یا غلیظ شده است. نیروی انسانی فعال، میان خود و بدنه حاکمیت اعم از اصلاح طلب و اصول گرا اختلاف و شکاف عظیمی مشاهده می کنند. این انشقاق و اختلاف در بین افکار نسل امروز در چند زمینه قابل مشاهده است:

اول شکاف نسلی، اگر میانگین سنی نسل جوان بین بیست و پنج سال را با سن کارگزاران حکومتی که حدود ۶۰ سال است مقایسه کنیم، به عمق این شکاف پی خواهیم برد. در واقع نسلی که سکان مدیریتی را در دست دارد بعضاً شناخت درستی از نیاز های نسل جدید ندارد. این شکاف، خود زمینه ای برای ایجاد نارضایتی و سرخوردگی بین این دو نسل ایجاد می کند. چرا که خود را در یک تبعیض نظام مند می بینند!

اختلاف و شکاف دوم به مسئله اقتصاد باز می گردد. به واسطه مواهب اقتصادی که به شکل قانونی توسط همین مدیران ایجاد شده است، تبعیض طبقاتی و شکاف عمیق مالی، بین نسل جوان و نسل پیشین خود ایجاد کرده است، که اساساً مسائل و دغدغه های اقتصادی آن ها را به درستی درک نمی کنند. فاصله طبقات روز به روز بزرگ و بزرگ تر می شود.

شکاف سوم در زمینه سیاست استراتژی های مدیریتی است. بی تردید کسی که در طول عمر زندگی خویش در پرتو یک ساختار شناختی مشخص رشدکرده است، افکار و عقایدش به راحتی قابل تغییر نیست  و مجالی برای تغییر و خلق ایده های و تفکرات نو در باور خود نخواهد گذاشت. البته این مسئله به شرایط و برهه زمانی کنونی تنها مربوط نمی شود، چرا که افراد نخبه در حیطۀ مدیریتی با تودۀ مردم همواره به گونه ای متفاوت زندگی کرده اند. در چنین شرایطی اساساٌ ارتباط و درک متقابل از میان خواهد رفت. در واقع نوعی نابینایی و ناشنوایی در سطح نخبگان صاحب منصب به وجود آمده است که جامعه این ناهمگنی را بر نمی تابد. آن چه ضروری است این است که در شرایط کنونی که اقشار جامعۀ ما در کشتی مواج تحولات ملتهب بین المللی و شرایط اقتصادی حاکم بر جامعه طی طریق می کنیم، انتخاب مسیر واحدی است؛ آن هم مسیری که هدفی جزء توسعه و تعالی ایران اسلامی نخواهد داشت، اکنون باید منافع جمع را بر منافع شخصی ترجیح دهیم و ضمن ارج نهادن به تجارب ارزنده مدیران به عنوان مشاور، راهنما و هدایت گر، سکان هدایت و مدیریت بعضاً در سطح پایین و میانی در اختیار جوان تر ها داده شود، تا از نیروهای مستعد جوان در سایۀ تجربه، نوآوری و توانمندی در جامعه بهره برده و هرچه بیشتر چابک و پاسخ گویی نیازهای جهانی رو به رشد شود.