نیما، نگاه خشک ما به غزل را تغییر داد
میلاد موحدی راد : حمزه کریم تباح فر از شاعران جوانی است که دارایِ ویژگی هایِ ممتازِ شاعرانگی ست. وی در سال ۶۶ در اندیمشک متولد شده است. ده سالی هست که شعر می سراید اما به گفته ی خودش در چند سال اخیر به شکل حرفه ای تر و جدی تر بدان پرداخته است.
مجموعه غزلیات او به نام” هنوز انگوریم” بهانه ای شد که به سراغ او برویم و با او درباره ی فضای شعر خوزستان و غزلیاتش صحبت کنیم.
چرا «غزل» هیچوقت کهنه نمیشود؟ جاودانگیِ غزل را چگونه میتوان توجیه کرد؟
غزل از قالبهای اصیل شعری ماست. با توجه به وجهتسمیهی این قالب غزل برای مغازله و عشقبازی شاعرانه خلقشده و همچنین با توجه به روح عشق پذیری آدمی از ابتدای خلقت تاکنون، چفتوبست این قالب شعری با پارسیزبانها عمیق بوده و هست. تا آنجایی که کهنگی در عشق و رفتار آدمی صورت نگیرد که صدالبته نخواهد گرفت، در این قالب شعری هم رخنه نخواهد کرد.
قالبِ چهارپاره که خود تلاشی برای «فضاسازی تازه» در دوره نوین بود چقدر بر غزلِ امروز تأثیرگذار بوده است؟
قالب چهارپاره از قالبهای محبوب این روزهاست، منتها باز نتوانسته از قدر و منزلت غزل بین شاعران کم کنه. همچنین امروزه به دلیل تغییراتی در محتوای قالبها، قالبها کاربرد وسیعتری پیدا کردن. بهعنوانمثال ما امروزه چیزی به نام غزل سیاسی، اجتماعی یا حتی طنز داریم. با این انبساط قالبی، غزل توانسته در وجههای دیگر هم مخاطبین و شاعران را راضی نگه دارد؛ بنابراین نمیشود گفت قالبهای متأخر مثل چهارپاره و مشتقات شعر آزاد و غیره تأثیری در شهرت غزل داشتند.
تحولاتِ این قالب را در فضای شعر معاصر میتوان مقدمه برای دگردیسی در غزل بدانیم؟
میشود دگردیسی و پوستاندازی غزل را به تغییرات دیگری نسبت داد نه به قالبی مثل چهارپاره یا غیره. نیازهای اجتماعی و خواستهای مردمی بیشترین تأثیر را در بسط قوالب دارد چه در محتوا و چه در چارچوب! حقیقت این است که امروزه سختگیریهای خشک گذشته بر ادبیات ما حاکم نیست، شعر انعطاف بیشتری پیداکرده و تغییرات زیادی دارد در تمامی حوزههای شعری اتفاق میافتد که خیلی از این تحولات مورد اقبال و پذیرش قرار گرفتند. غزل هم از این تغییرات مستثنا نیست.
در غزل دگردیسی مشهودی اتفاق افتاده است، متفاوت گویی و متفاوت اندیشی و درعینحال فرزند زمانِ خود بودن و دور شدن از فضای غزلِ سبکِ هندی چگونه اتفاق میافتد؟
همانطور که پیشتر هم عرض شد کهنگی برای بعضی مفاهیم معنایی ندارد. نمیتوانیم بگوییم چون تغییراتی در غزل امروز ایجادشده غزل دیروز مهجور شده. حتی میشود اندیشههای مشترک اجتماعی و بلکه سیاسی بین متأخرین و قُدما جست. گاهی تفاوت تنها در نوع زبان بیانشده هست وگرنه بهعنوانمثال مفاهیمی چون زاهد و عسس و محتسب در شعر حافظ، امروزه با همان معنا ولی در قالب واژگان امروزیتر وجود دارد. امروزه ما با غزلی مواجهیم که تلفیقی از تمامی سبکهای شعری است. غزلی واحد که هم در آن ابیاتی به سبک عراقی میبینیم هم خراسانی و هم هندی! آن چیزی که وحدت مستحکمی بین این سبکها پدید آورده وحدت موضوع و زبان بیان هست. شاید امروزه سبک بندیها مثل گذشته معنا ندارد. یکی از مواردی که امروزه در غزل مشهود است و لازم، نزدیکی به زبان و حس و حال جامعه است و دوری از اغماض و پیچیدگیها و معما بازیهای شعری. زود فهمی در شعر امروزه بسیار ارجح بر موارد دیگر است. چراکه مردم به علت تشویش و مشکلات اجتماعی چندان دلودماغ حل مسئله در شعر را ندارند و سادگی در شعر را بسیار میپسندد. متذکر هم بشوم که اگر شاعری امروزه بر اساس اصول و زبان گذشتگان ما شعر بگوید ایرادی بر وی وارد نیست، چراکه هستند هنوز کسانی که سلیقهی شعریشان درگذشته است.
حرکتی که نیما انجام داد در غزلِ امروز کاملاً قابللمس است. مخاطبِ غزلِ امروز بسیار هشیارتر شده است و تا تفاوتها را نبیند غزل نمیخواند این سطحِ توقع از کجا سرچشمه میگیرد؟ درواقع میتوانم بگویم مخاطبان امروز غزل حساسیت بیشتری بر این نوعِ شعر نشان میدهند.
حرکت نیما شاید بیش از اینکه در غزل و قالبی خاص تغییری ایجاد کنه در خشک بودن نگاه ما به شعر تغییر ایجاد کرد. تابوشکنی نیما باعث شد که ما نسبت به متحجر بودن شعر موضع بگیریم و در تمامی موارد شعری انعطاف به خرج بدهیم. به شکلی که جسارت شاعران تا جایی بالا رفت که بعد از صدها سال قالبهای نوین هم کشف و به کار گرفته شد. این تغییرات شامل حال غزل هم شد. آشناییزداییهای بسیاری اتفاق افتاد حتی در ارائه وزن عروضی! اوزان زیادی خلق شد برای غزل و دیگر قالبها. قافیههای خاصتر بهکاربرده شد، استفاده از قافیههای شنیداری بسیار شد. قالبهای مشترک با غزل خلق شد؛ مانند غزل مثنوی، غزل محاوره، غزل چهارپاره… البته هنوز گذار تاریخی طویلی بر این تغییرات صورت نگرفته که ببینیم غربالِ ادبیات ما کدام تغییر را رد یا قبول میکند.
بهعنوان یک مخاطب و یک منتقد قائل هستم که شما به ذاتِ غزل دستیافتهاید و با غزل به زبانی مشترک رسیدهاید. سرودههایتان گواهِ این مهم است. این تجربه را بیشتر شرح دهید.
خب بنده هم همچون خیلی از غزلسرایان غزل را با حال و هوای کلاسیک آغاز کردم؛ و زبان شعری بنده بسیار نزدیک بود به گذشتگان. البته راهی هم برای این نوجوان تازه شاعر وجود نداشت چراکه شبزندهداریهای شعری این شاعر در همنشینیهای بزرگانی چون حافظ و سعدی خلاصه میشد. معترفم که کسی که با دنیای این بزرگان آشنا میشود قدری تغییر زبان از حال و هوای این شُعرا به زبان امروزیتر برایش مشکل است. در ابتدای امر این کار بسیار سخت است ولی بهمرور و با نگاهی به خواست مخاطبین این راه طی میشود . بله! میشود پذیرفت که الآن به زبان واحد و یکدست و مناسبی در غزل رسیدم.
در غزلِ شما علاوه بر مشاهدات بیرونی، اغلب تمِ زندگی شاعرانهتان را میتوان نگریست. این ویژگیِ دولایهی کمتر دیدهشده در آثارِ جوانانِ شاعرِ امروز چگونه در شعر شما به انسجام ختم شده است؟
بهترین حالت برای شاعر بیان آن چیزی است که چشیده و یا حداقل بهقدر لزوم دیده باشد. گاهی متعجب میشوم از شاعرانی که فضای اطرافشان را نادیده میگیرند و در گام اول به سمت بیان آنچه که هرگز تجربه نکردند میروند. اصلاً ایرادی ندارد که ما بدون تجربهی چیزی آن را بیان کنیم چون دنیای شاعر دنیای خیاله! منتها چرا باید نزدیکترین را غافل بشویم و به بیان دورترین بپردازیم. خود بنده بارها از زبان یک زن شعر گفتم منتها اولویت شعریم به صدها غزلی بوده که مردانه گفتم و تا جایی که توانستم اتفاقات و تجربیات زندگیام را با عبور از یک فیلتر خیالی در قالب شعر گنجاندم. خیلی سادهتر بگویم با یک مثال: اگر دستم با چاقوی آشپزخانه بریدهشده در شعر نسبتش دادم به نابرادری که از پشت خنجر زده.
آنچه در جریاناتِ پرتنش شعرِ معاصر بیش از هر چیزی کمتر بدان پرداخته شده است موضوعِ «انسان» است. شما چقدر این بنمایهی کهن را با توجه به شکلِ امروزین آن در شعرتان متبلور کردهاید. به عبارتی چقدر برایِ «انسان» سرودهاید؟
یکی از مواردی که با تعریف انسان درآمیخته شده مفهوم درد و رنج است. ما گاهی ممکن است مستقیماً نام انسان را به زبان نیاوریم ولی همینکه از رنج، جنگ، عشق، هجران و محبت میگوییم در حقیقت داریم انسان را تداعی میکنیم. معتقدم آنچه که شاعر را انسانتر میکند بیان مفاهیمی است که جامعه را تسکین میدهد و یا در مقابل ظلمی به قیام وامیدارد (که صدالبته این هم خودش نوعی تسکین و همدردیه)
مطلبِ مهمِ دیگری که باید بدان اشارهکنم و از مؤلفههای شعر معاصر محسوب میشود مسئلهی «زبان» است. ناهمواری در زبان و نرسیدنِ به یک فصلِ مشترک در این مقوله باعثِ آسیبپذیری در فرمِ زبان غزل معاصر است. چگونه میتوان زبان و نگرشهای زبانی امروز را مورد واکاویِ قرار داد.
بهترین حالت زبانی آن چیزی است که مخاطب متوسط در وهلهی اول متوجه مفهوم شعر بشود و زبان را دور از زبان روز و رایج خودش نداند. پیشتر هم گفتم هر شاعری حق دارد به هر زبانی شعر بگوید. چراکه مخاطبین با سلایق شعری متفاوتی در کشور ما وجود دارند. کلاسیک دوستانی هستند که هنوز منتظرند کسی با زبان سعدی یا حافظ ظهور کند. متأخرینی هستند که سرودن با زبان گذشتگان برایشان قابلپذیرش نیست. ما به هیچکدام از این دودسته نمیتوانیم ایراد بگیریم. چون ما در هیچ جای هنر مفهومی به اسم زورگویی نداریم. نکتهی مهم اینجاست که ما فقط سعی کنیم در یک شعر واحد دچار تزلزل زبانی نشویم. اگر از کلمهی مهجوری مثل عسس استفاده کردیم در یک شعر از پلیس دیگر استفاده نکنیم یا برعکس! (مگر در مواردی خاص و اشعاری خیلی خاص) دچار فالش زبانی و دوگانگی و زنندگی زبانی نشویم. معترفم که زبان موردعلاقهی بنده چیزی بین این دوتاست. زبانی که هم حافظ دوستان را راضی نگه دارد هم مخاطبین متجدد امروز را.
آنچه در غزلتان میبینم تلاشی شاعرانه برای کشف و شهودی بدیع است. مرز بینِ مضامین بدیع خلق نمودن با بدیع نمایی که بسیار آفتِ ظریف و گاه قابلدرمان نیست (توضیح بیشتر آنکه بدیع نمایی و نو نمایی را یکی از مسائل گریبان گیر شعر شاعران جوان میدانم. گاه حتی خود شاعر نیز نمیداند که بدیع نماست نه بدیع آفرین!) را چگونه شناختهاید و این درک و دریافتِ عمیق را شرح دهید.
ما باید در شعر حرف یا حس جدید خلق کنیم یا تصویر و حرف جدید. یک زمان است ما از گذشتگان مفهومی مثل تشبیه زلف یار به شب را وام میگیریم، زمانی این وام پذیری زیباست که ما حس جدید یا تصویر جدیدی به این مفهوم اضافه کنیم. بدیع بودن لازمهی شاعر خوب بودن است. آنچه که دیگران به آن پی نبردند را دریابیم و به بهترین شکل ممکن بیان کنیم. بهترین حالت ممکن هم این است که ما بدون هیچ وامی از گذشتگان مفهوم و تصویر جدیدی خلق کنیم. تا جایی که توانستم سعیام بر این بوده و هست که حرف و حس متفاوتی برای ارائه داده باشم.
در آخر میخواهم از وضعیتِ غزل در شعر خوزستان سخن کنیم. شاعرانِ مطرح خوزستان چقدر با این قالب مأنوساند و بختِ شاعرانهی خود را به آزمون نهادهاند؟ بهعنوان یک شاعرِ برجسته در این مسیر چه توصیههایی برای شعر جوان و پختهی خوزستان خواهید داشت.
خب بدون شک خوزستان از بهترین خالقان شاعری کشور هست. من اعتقادم بر این هست که طبعهای جغرافیایی بر روی شعر بسیار مؤثر هست. طبع گرم و مهربان جنوبیها و خوزستانیها بیتأثیر در خلق شعر پرشور نیست. من تنها میتوانم یک پیشنهاد داشته باشم برای تمامی مناطق و استانهای کشور که هرچند وقت یکبار شاعرانشان را در محفلی بهصورت دوستانه دورهم جمع کنند و حال و هوای شعری این عزیزان را به اشتراک بگذارند. توجه کنید اگر ماهی یک مرتبه غزلسرایان استان در مرکز استان یا هر جای دیگر دورهم به شعر بنشینند، چقدر قوت شعری بیشتری را شاهد خواهیم بود. در پایان از شما ممنونم که بنده را برای این مصاحبه قابل دانستید. حق نگهدار