ایران در سال ۱۴۰۰ با بحران مدیران ارشد روبه رو میشود

خورنا: با انتخاب دکتر حسن روحانی و آغاز کار دولت او چهره هایی از نسل اول مدیران ارشد جمهوری اسلامی بار دیگر به صحنه بازگشته اند. مدیرانی که بعضا منزوی و آزرده شده بودند و شخصا برنامه ای برای بازگشت به مناصب و مسند های اجرایی نداشتند یا گمان نمی کردند صحنه سیاسی کشور که متصلب شده بود تغییر کند و فضای فعالیت برای منتقدان سیاست های ۸ سال گذشته فراهم آید.

انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ اما مسیر متفاوتی را ترسیم کرده و اکنون نام های آشنایی که در ۸ سال گذشته به حاشیه رانده شده بودند سکان دار عرصه های کلان مدیریت شده اند و طبعا وزیران و مدیرانی در اندازه و آوازه نعمت زاده، زنگنه و نجفی خود میدان را برای ورود مدیران با تجربه دیگر در سطوح پایین تر می گشایند.

تا اینجا انتقادی وارد نیست. چرا که هشت سال مدیریت افراد بی تخصص و بی تجربه، کار را به جایی رسانده که همه با گوشت و پوست خود لمس می کنیم و ابعاد واقعی آن البته در گزارش رییس جمهور فاش خواهد شد؛ گزارشی که با آنچه تا کنون شنیده بودیم متفاوت خواهد بود. بنابراین قابل انتظار بود و هست که رییس جمهور جدید با تجربه ها و آزمون داده ها را بازگرداند و بارها نیز تصریح کرده است فرصتی برای آزمون و خطا نداریم.

اما یک آن تصور کنیم اکنون نه سال ۱۳۹۲ خورشیدی که سال ۱۴۰۰ است. دور است؟ نه! مگر ۷۶ و ۸۴ همین ۱۶ سال و ۸ سال پیش نبودند که آمدند و گذشتند؟

پس دیر و دور نیست که یا ما یا دیگران درباره سال ۱۴۰۰ بنویسند اما آیا ۸ سال دیگر نیز باز می توان نفت و صنعت و میراث را به زنگنه و نعمت زاده و نجفی سپرد؟

غرض از این اشارات طبعا نفی اهمیت مدیریت نخبگان و اشاره به سن و سال نیست که موی سپید امتیاز یک مدیر است نه عیب او ؛ بلکه تاکید بر ضرورت «کادر سازی» است. دست کم به روش باغ داران مازندران عمل کنیم که کنار درختان مرکبات کهنسال خود نهال تازه ای غرس می کنند تا پر و بالی بگیرند و جانشین مرکبات قدیمی شوند.

شماری ازمدیران دوره های سازندگی و اصلاحات که دچار گرفتاری نشدند ، مجال بازگشت به عرصه را یافته اند و عمده مدیران دولت احمدی نژاد نیز کنار گذاشته شده اند و ۸ سال دیگر نیز اگر قرار بر ادامه روند توسعه باشد چندان به بازی گرفته نخواهند شد. مگر اتفاقات دیگری رخ دهد که بحث متفاوتی است. در هر حال ایران ۱۴۰۰ به نسل تازه ای از مدیران نیاز دارد که از هم اکنون باید پرورش یابند و این روند هنگامی درمی گیرد که مدیریت “توسعه باور” که اندک اندک زمام امور را در دست می گیرد به دام روزمرگی نیفتد و یک برنامه میان مدت و بلند مدت طراحی و تدوین شود.

اکنون دو طیف مدیر ارشد در کشور وجود دارد: طیف اول، مدیران دوراه سازندگی و اصلاحات هستند که اخیراً فرصت بازگشت به عرصه را یافته اند.
طیف دوم ، مدیران نوخاسته دوران احمدی نژاد هستند که کارنامه ای خسارت بار دارند و همیم امر هم باعث رویگردانی مردم از آنها و اقبال به سمت روحانی شد. (معدود مدیران کارآمد و مجرب دوران قبل مستثنی هستند که البته اکثرشان در همان دوره اخراج شدند!)
حال تعارف نباید داشت: ۸ سال بعد، دیگر نمی توان کشور را به دست مدیرانی مانند اکثر وزرای کنونی سپرد چه آن که توان و عمر هر انسانی محدود است. در همان حال، اغلب مدیران دوران ۸ سال گذشته هم آزمون خوبی پس نداده اند.
پس به جز این دو گروه موجود -که اولی در پایان دوران عمر مدیریتی اش است و دومی مردود مدیریتی- به زودی ، شدیداً نیازمند مدیران جدیدی خواهیم بود که بتوانند کشور را اداره کنند بی آن که از مرحله “آزمون و خطا” بگذرند.

در عرصه سیاست کار کادرسازی را می توان به احزاب سپرد اما مهم تر از همه ، این باور و احساس وظیفه است که مدیران کارآزموده کنونی بر خود فرض بدانند در یک بازه زمانی مشخص امکان این انتقال تجارب و کادرسازی را فراهم آورند.

گرت مملکت باید آراسته
مده کار معظم به نوخاسته

به خردان مفرمای کار درشت
که سندان نشاید شکستن به مشت

رعیت نوازی و سرلشکری
نه کاری است بازیچه و سرسری

نخواهی که ضایع شود روزگار
به ناکاردیده مفرمای کار
(سعدی)