روایتی تلخ از مرگ دانشجوی ماهشهری دانشگاه امیرکبیر

خورنا: یکی از همکلاسی های آمنه زنگنه، دانشجوی ماهشهری که روز گذشته در خوابگاه دانشگاه امیر کبیر درگذشت، در متنی به روایت این مرگ تلخ پرداخته است، این متن بدون سوگیری خاص منتشر می شود و در صورت ارسال توضیحی از سوی دانشگاه آن توضیحات هم منتشر خواهد شد.

راستش را بخواهم در نظر بگیرم، ما خیلی مغروریم به خودمان، یک مرض همگانی هم هست، تفاوتی هم ندارد که کداممان باشیم، هر کس بیشتر از ده دقیقه با ما حرف بزند این را می فهمد، از محدود چیزهایی است که نیازی به ضریب هوشی بالا هم ندارد فهمیدنش، کار خاصی هم نکردیم، فقط پلیمر می خوانیم. امیرکبیر.

یک روز، با همین صدایمان که فقط خودمان دوستش داریم، از نگاهی که فقط خودمان دوستش داریم و با کلماتی که فقط خودمان دوستش داریم نشسته بودیم داشتیم در مورد رشته ی مان و اینکه چقدر ادامه ی تحصیلش آسان است حرف می زدیم.

من و دوستم، هر دو مغرور، هر دو سرمست، قبول شدن ارشد در رشته ما خیلی آسان است. آنقدر که قبولی کارشناسی به ارشدمان صد در صد بوده همیشه، داشتیم می بیالیدیم به خودمان.

آمنه از روی تختش صدای اعتراضش را بلند کرد. از کارشناسی شعبه ماهشهر بود و برای قبول شدن زحمت کشیده بود. بیشتر از همه ی بچه های ما. نتیجه ی قبول شدنش اما شبانه بود. شبانه در دانشگاه ما یعنی کسی که حق ورود به خوابگاه و گرفتن وام و غیره را ندارد.

از استاد درس پلاستیک مثال آورد آنروز، دکتر نازکدست. که چقدر متفاوت درس می دهد در ماهشهر و در تهران !

همان استاد، همان درس و دنیایی تفاوت ! برای آنها سخت تر بود. تلاش بیشتری می خواست قبول شدن و قبول شده بود. نگاهمان را دوست نداشت حتما. صدایمان را هم.

بچه های شبانه ی امیرکبیر، بر مبنای این که در دفترچه ذکر نشده که خوابگاه ندارند، دو سه سالی هست که وضعیت اسکان نا مشخصی دارند.

اداره ی خوابگاه ها، سال اولی که آمده بودم، یک آقایی داشت که همه کاره بود و همه ی کارها را به موقع و سر وقت انجام می داد. بعد ها، یکی از همین مسئولین عزیز، کسی را می بیند که بیکار بوده، برای سر کار گذاشتن او – و البته تفکیک پرونده های دخترها و پسرها – بخش مخصوص دختران در اداره ی خوابگاه ها راه اندازی می شود.

خانم افغان، این طور بود که سر کار آمد. کار راه انداز نبود و نسبت به هر کس که از او زیباتر و شیک تر بود – که می شد همه- کینه ی عجیبی داشت انگار و بعد از آن شد که برای هر کار کوچک مربوط به اسکان، چند بار باید می رفتیم و می آمدیم.

اسکان بچه های شبانه هم همین شد. بهشان اسکان ندادند. اول، یک ساختمان مخروبه را کمی بازسازی کردند. ساختمان یک بار سال قبل آتش گرفت. آتش، به علت اتصالی برق بود. نتیجه اش خرید ساختمانی بهتر نشد.

این شد که همان را هم گرفتند از بچه های دانشجوی ارشد دانشگاه امیرکبیر ! – اسمش دهان پر کن است- و فرستادند به اتاق های دوازده نفره، یعنی اتاقی که دور تا دور تخت باشد و کمد، بدون هیچ گونه فضای خصوصی، تمام فضا را تقسیم کن بین دوازده نفر !

امسال، در راستای همین ارجاع به دفترچه، شبانه قبول شده ها را، فرستادند در نمازخانه ی خوابگاه های مختلف، یعنی حتی به همان فضای مشترک هم نرفرستادند. بچه ها رفتند. آمنه و چندتایی دیگر بودند، نمازخانه ی خوابگاه مرادی بودند.

برای دانشجویانی که خوابگاه ندارند، توالت و دوش حمام به سبک تمام سرویس های بهداشتی که در خارج از ساختمان است. یعنی کاشی های نامرتب و لوله های روکار و غیره… و هر کس که در نمازخانه بوده، باید از همین امکانات استفاده می کرده. برای حمام و توالت !توی چاه، اسید می ریزند که لوله ها باز شود. اطلاع نمی دهند که کسی حمام نرود.

اما در خوابگاه ها – برای کسی که نمی داند عرض می کنم – سیستم پیج سرتاسری دارد. یعنی توی هر سوئیت، هر بخش، یک بلندگوی گنده گنده دارد که اذان و حرف های نگهبان – که مثلا بارها تکرار می کند یاالله که نشان بدهد یک مرد وارد خوابگاه شده- و هر چیزی که بخواهند که دانشجوها بشنوند، به گوششان می رسانند. و این قاعده استثنا ندارد. حتی اگر خودت را زیر پتو محبوس کنی. صدا به اندازه ی کافی هست.

توی چاه اسید می ریزند و اطلاع نمی دهند که کسی حمام نرود. آمنه می رود به همان حمام کوچک زیر پله ها که هواکش ندارد، تهویه ندارد. بخار اسید می زند. با بخار آب گرم هم مخلوط شده بوده حتما و فضا را سنگین تر کرده، فضای اتاقک یک در سه حمام را با کاشی های نامرتب و لوله های روکار….

از خانوم های خدمه بوده کسی که هر چقدر در می زند از درون حمام صدایی نمی آید. این سرویس مختص استفاده ی خدمه بوده در اصل ! در را می شکنند. لب هایش بنفش شده بوده، دکتر که می آید، گفته که سه ساعت قبل تمام کرده بوده، با لب های کبود، تنها… در حمام کوچک زیر پله ی خوابگاه مرادی…

خانم افغان – همان خانم فوق الذکر- گفته که این دانشجو مشکل افسردگی داشته و خودکشی کرده، اسید و خفگی و اینها را هم به کل تکذیب کرده، اعلام کرده اند که اصلا ـ آمنه در خوابگاه اسکان نداشته است. (بابت همین اسکان در نمازخانه هم هر ماه حدود صد هزار تومان بچه های شبانه حق اجاره پرداخت می کنند) که همان روز صبح رفته بوده خوابگاه، آثار اسید را پاک کرده اند، اما سرتاسر خوابگاه همچنان بوی گند می دهد. ریه های آمنه هم پر از بخار اسید باید باشد.

بسته شد پرونده ی زندگی اش…به همین سادگی، تمام…

پاسخ به یه اهوازی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • بتوچه لطفاً از منبع خبر كه شوشان بوده نام ببر
  • ملودی الهـــــــــــــــــــــــــی...چه دردناک..واقعن متاسفم
  • مهكامه بعد ميگن چرا فرار مغزها؟
  • یه اهوازی متاسفم....برای اینکه میخواهیم جهانی را اداره کنیم و لیاقت یه شهر کوچک را نداریم
  • الهام بازهم تبیض.نمیدانم مسولین استان کی قراراست به فکربهترکردن وضعیت استان بیفتن