وقتی آب نیست گاومیش ها میمیرند
سید حلال نژادفاضل:
سال ۷۹ بود که به عنوان سرباز معلم وارد آموزش و پرورش شدم. یادم می آید شخصی به نام اقای آریانپور ابلاغ تدریس مرا برای روستای محمید صادر کرد.
روستایی به فاصله ده کیلومتری شوش با مردمانی بسیار دوست داشتنی و شاگردانی که همیشه در خاطرم ماندند. روز ها و ماهها به سرعت گذشت و هر لحظه آن برایم خاطره ماند. خاطراتی شیرین از داشن آموزانی ساده و بی غل و غش.
اما شیرینترین خاطرات من زمانی بود که دانش آموزان من با سادگی هر چه تمامتر انشا مینوشتند. انشایی سراسر ساده با جملاتی زیبا بدون رعایت هیچ اصل ادبی و من با ذوق تمام آنها را میخواندم و لبخند بر لبم جاری بود. موضوع انشا از پدر شروع می شد تا معلم و انقلاب و امام.
روزی به آنها گفتم در مورد آب بنویسید. هر کسی از جنبه ای شروع به تعریف و نوشتن انشای خود کرد.
یکی نوشت آب خوب است من آب را دوست دارم.
یکی نوشت آب میخورد تشنه میرود.
اما یکی دیگر جمله ای نوشت که آن زمان بسیار خندیدم.
وقتی آب نیست گاومیشها میمیرند
به این جمله اش خیلی خندیدم. خنده ام از غرور دانستن خودم بود و سادگی دانش آموز روستایی بود. گذشت و گذشت و به چشم خود دیدم که راست میگفت. وقتی آب نیست گاومیش ها میمیرند.
من جوان شهری ۲۰ سال متوجه نشدم که گاومیش در روستا یعنی زندگی، یعنی امید، یعنی معیشت. اما نمیدانم کدام یک از دانش آموزان در سال ۷۹ این جمله را نوشته بود؛ عصفور، تریاک، طفش، یا معجون (لقب دانش آموزان)
حال دائم این جمله در ذهنم مرور میشود.
بله
وقتی آب نیست گامیشها میمیرند.
زمینها خشک میشود.
شلتوک کاران عزا میگیرند.
کشاورزان بدهکار میشوند.
خانواده ها از هم میپاشد.
فقر زیاد میشود.
دزدی زیاد میشود.
و مسئولین….
میدانی چرا گامیشها میمیرند؛ چون در دل بیابان های کرمان و اصفهان و یزد کارخانه فولاد و ذوب آهن احداث کردند.
میدانی چرا گامیشها میمیرند؛ چون در بیابانهای لنجان اصفهان برنج میکارند.
میدانی چرا گامیشها می میرند؛ چون سدها را ساختند و ساختند تا برق صادر کنند.
میدانی چرا گامیشها میمیرند؛ چون استانهای دیگر مسئول بی وجدان دارند دارند و ما مسوول ترسو.
دانش آموز عزیزم
ازتو عذر میخواهم که سالها به آن جمله ات خندیدم که چرا گاومیش را به خودت ترجیح دادی و نگران مرگ گاومیش بودی تا خودت.
اما حال فهمیدم وقتی آب نیست گاومیشها میمیرند.
وقتی گاومیشها مردند همه میمیرند.