مشروطه؛ جنبشی غرورانگیز ولی مهجور!!

احمدرضا رستمی
خورنا – در زمانی که محمدعلی شاه قاجار، به مدد بهره‌گیری از آتش توپخانه بریگاد روس، ساختمان نخستین مجلس مشروطه را به توپ بست و میرفت که با برپایی استبداد صغیر، آمال و آرزوهای آزادیخواهانه ملتی را به یأس تبدیل کند، غرش تفگنهای سرپر آزادیخواهان تبریزی به رهبری ستارخان و باقرخان از یک سو و یورش سواران بختیاری و مجاهدین گیلانی به سمت تهران از سوی دیگر؛ آنچنان سیلی محکمی را بر گوش مستبد قاجاری نواخت، که وی از توهمی که خود را ظل‌الله و سلطنت خود را موهبت الهی میدانست بیدار کرد.
جنبش مشروطه ایران به عنوان یک جنبش فکری و سیاسی نه انقلاب ساختار شکن؛ حرکت رفرومیست تجددخواهی بود که در یکصد و چهارده سال پیش با شعار حق حاکمیت ملی در تعیین سرنوشت، استبداد زمانه را به چالش کشاند و برگ زرین دیگری را به تاریخ ملتی افزود که همیشه و در همه حال در طول تاریخ کهن خود ثابت کرده بود که در بزنگاههای سرنوشت‌ساز‌ از هر قوم و قبیله و نژادی هم که باشند در راه اعتلای سرزمین اهورایی خود، بسان کاوه آهنگری می‌شوند و فریدون‌وار بر اهریمن بداندیش ضحاک یورش برده و آن را در پای دماوند همت خویش، به بند می‌کشند.
تجدد خواهی و‌ گذار از ﻓﺌﻮﺩﺍﻟﯿﺘﻪ و نظامات عقب افتاده ایلاتی و عشایری موجود در آن زمان، در سایه تشکیل یک نظام دولت و ملت مدرن و مقتدر که در آن فرهنگ، تاریخ و جغرافیای سرزمینی ایران محترم شمرده می‌شود و ایرانیان از حالت رعیت خارج و به شهروندان متساوی الحقوق در برابر قانون تبدیل می‌شوند از جمله مبانی اصلی و مترقی جنبش مشروطه بود که به خوبی توسط روشنفکران آن دوره از ایران در قالب ۵۱ اصل قانونی تئوریزه شده بود.
به عبارت دیگر نهضت مشروطه ایران را باید یک نوزایی ملی دانست که در آن الیت مدرن جامعه ایرانی در جلو و مردم در پشت سر آنها، با تشکیل نخستین پارلمان قانون گذاری در خاورمیانه به استبداد و استعمار زمان خود “نه” گفتند.
اما متاسفانه با گذشت بیش از یک قرن از نهضت مشروطه ایران آنچه که در حال حاضر به وضوح دیده می‌شود یک غریبی و قربت حیرت‌انگیزی است که سایه تاریک خود را بر این رویداد ملی افکنده و آن را تبدیل به یک حادثه تاریخی معمولی و خنثی در تقویم ملی کشور کرده است.
به راستی مشکل کار در کجاست چرا چنین حادثه تاریخی غرور‌ آفرین، که از مولفه‌های ضد استبدادی و ضد استثماری فراوانی آکنده است و روح عدالت‌خواهی و میل به پیشرفت و تجدد یک ملت در آن موج میزند همچنان مهجور و غریب در گوشه‌ای از تقویم ملی ایران خاک می‌خورد و هیچگاه از سوی دست‌اندرکاران فرهنگی کشور اراده‌ای مصمم برای گرامیداشت هرچه بیشتر آن در سطح ملی مشاهده نمی‌شود؟
آیا بهتر نیست که دست‌اندرکاران فرهنگی ما به جای توجه بیش از حد به رویدادهای قومی و محلی که خروجی آنها متاسفانه در بیشتر موارد به جز نفاق و دو دستگی در بین مردم و حمله به هویت ملی چیز دیگری نیست، اندکی به رویدادهای ملی کشور نیز توجه داشته باشند و با ارج گذاشتن به آنها از طریق برپایی سمینارها و همایش‌های مختلف و دعوت از فرزانگان و صاحبان اندیشه و خرد، گامهای موثری را در مسیر تبیین و بازشناسی هرچه ببشتر چنین رویدادهایی برای نسلهای جوان و آینده کشور بر دارند؟
مسلما اگر روزی برسد که چنین آرزویی به تحقق بپیوندد، آن روز بسیار خوبی، برای تاریخ، فرهنگ و هویت ملی این سرزمین خواهد بود و‌ زنجیره اتصال بین نسلی ایرانیان دیروز و امروز و حتی آینده کشور نیز بیشتر و مستحکم‌تر از قبل خواهد شد…به امید آن روز.

احمدرضا رستمی از اهواز