حکایت مسیر مرگ؛

سرانجام این رقابت‌ها مشخص است؛ اما ما…

هیچ نمیفهمم چرا اغلبمان از شنیدن خبر تصادف و فوت همنوعان در مسیر #اهواز_رامشیر_ماهشهر حیرتمان می‌آید!
سوار شدن بر ارابه‌های مرگ وطنی و دل به جاده مرگ دادن، مگر نتیجه‌ای غیر از مرگ دارد؟! فی الواقع همه ما که جبر زمانه، در این مسیرها می بَرَد و می‌آوَرَدمان، مردگان بالقوه‌ای هستیم که زنده بودنمان تا امروز، هم مایه تعجب است و هم موجب شکر که قَدَر الهی خلاف بر مسلّمات طبیعت و فیزیک و مکانیک، حکم به بقایمان داده.

آنچ همین یکی دو روز پیش پیش‌آمد و هزارباره دلهامان را به درد آورد، تجسّم عینی فضای حاکم بر جامعه ما در این دو سه دهه اخیر بود؛ توده بی توجهی ما رعیّتِ خویش‌اندیش دگرستیز، وقتی با تل‌انبار کم کاری‌های مدیریتی سابق و لاحق شاخ به شاخ می‌شود، آتشی بپا می‌کند که هم ما را و هم تلاش‌های دلسوزانه اما جزیره‌ای و منقطع دوستانمان را در خود می‌بلعد و آن را در نگاه بیننده “کأن لم یکن شی‌ءََ مذکورا” خواهد کرد!
تاسف‌ برانگیزتر آنکه این مصیبت، همزمان شده با رقابت‌های انتخاباتی! عده‌ای به ماله کشی روی آورده و عده‌ای سفله‌وار، بر صحنه حادثه پا می‌کوبند و بساط هلهله اشک عَلَم کرده و از تخریب رقیب ثمن بخسی می‌جویند تا زیادتی کند آرای داشته و نداشته‌شان را!

سرانجام این جماعت و دیگر همقطاران روشن است؛ رقابتی است و آنکه حسب تکلیف آمده، هر چه پیش آید ادای تکلیف نموده و آنکه برای قدرت آمده، یا سوار بر مرکب مراد شود و یا در طلب جاهی دیگر رود؛
ما می مانیم و بازنده همیشگی این کش‌مکش‌های چندین ساله، یعنی جاده #اهواز_رامشیر_ماهشهر که اگر زبان داشت، لا شک به ما می‌فهماند که دلش از دیدن این همه مصیبت و خون و جراحت از همه‌مان خون‌تر است و از انبوه وعده‌های ناکرده نآمدِگان و رفتگان، پُرتَر!

#رامشیر_داغدار_محرومیت