یادداشتی از درد، پیرامون دختری که می رود تا نابینا شود:

آقای استاندار؛ عطر نرگس را سراغ گرفتن کار دشواری نیست

خورنا | یادداشت وارده :

میگن آدمها وقتی پدر یا مادر میشن نسبت به تمام بچه های دنیا احساس پدرانه یا مادرانه پیدا می کنند . آقای غلامرضا شریعتی حتما در دنیای شیرین پدر و دختری برای شما هم پیش اومده که دختر برگ گلتون ازتون دعوت کنه بعنوان مهمون به اتاقش برید و نرگس جان شریعتی توی همون کاسه و بشقاب پلاستیکی اسباب بازی براتون چای بریزه و شما الکی لیوان پلاستیکی رو هورت بکشید که مثلا خیلی چای خوشمزه ای بود . و من نمی دونم اگر کودکی همنام دخترتون از شما استاندار محترم خوزستان که این روزها مرتب در حال سر زدن به خانواده های سیل زده استان هستید، دعوت کنه که مهمون نرگس خمار خمار دیگه ای هم باشید چه خواهید کرد ؟
من نرگس بیت احمدی سه ماهه از سوسنگرد هستم که خانواده ی من هم مثل هزاران خانواده ی سیل زده خوزستانی دست از خانه و کاشانه کشیده و در دبستان ۱۷شهریور شهرستان سوسنگرد در یک کلاس درس اسکان داده شده ایم . با این تفاوت که من آخرین فرزند پدر و مادری هستم که بدلیل مشکل ژنتیک در بدو تولد و دوران نوزادی فرزندانشان کاملا سالم هستند ولیکن پس از دوسال دچار مشکلات نابینایی و فلج اعضا می شوند . اکنون خواهر پنج ساله ام آمنه و برادر شش ساله ام رضا هر دو به این بیماری مبتلا هستند و پزشکان احتمال ابتلا به این مشکل را در دو سالگی من ، در صورت عدم رسیدگی و مراقبت های لازم بسیار می دانند .
تنها آرزوی من این است که پیشگیری و درمان بیماری خاموشی که در جان من مهمان شده انجام شود تا به جای آنکه من هم سومین فرزند معلول خانواده باشم ، بتوانم باری از دوش پدر و مادرم بردارم .
ذات پدر بودن ایجاب می کنه که یه پدر شب و روز تلاش کنه تا زندگی بهتر و امکانات بیشتری برای دلبندش فراهم کنه ، قطعا شما هم همین دغدغه رو در مورد نرگس نازنینتون دارید و رویای آینده درخشان و سعادت و نیکبختی اش رو در دل دارید ، مثل پدر من که همه هم و غمش اینه که بتونه سرپناهی برای خانواده اش فراهم کنه که بعد از اقامت در مدرسه ما رو به اونجا ببره .
آغوش پدر برای دختر امن ترین جای دنیاست ولی آغوش پدر من امن ترین جای دنیا نیست . آغوش پدر من داغ ترین جای دنیاست ، از سوز هزاران آهی که در حسرت نداشتن ها و سرافکندگی ها در دل این مرد هست و دستی که از صبح تا شب از سرناچاری به دست می مالد و به یاری شما می تواند شغلی داشته باشد که با غرور لقمه در دهان ما بگذارد .
آقای دکتر شریعتی شما می تونید مانع از این بشید که چشمهای من برای همیشه به روی دنیای رنگارنگ دخترونه ام بسته بشه ، شما می تونید این فرصت رو به پاهای من بدید که عروسک پارچه ای ام رو روی پاهام تکون بدم و براش لالایی بخونم تا آروم بخوابه ، فقط اگر از امتیاز مدیریت و مالکیت آزمایشگاه مجهز نرگس برای تشخیص علت بیماری ژنتیک من استفاده کنید یا وضعیت بیماری من و خواهر و برادرم رو به عنوان یک کیس تحقیقاتی به دانشکده علوم پزشکی دکتر چمران اهواز ارجاع بدید و اجازه بدید از امکانات و تجهیزات بیمارستانی و درمانی استان خوزستان برای کنترل ژن معیوبی که احتمال داره طی چند ماه آینده شادابی نوزادی رو به نابینایی و فلج مادام العمر او تبدیل کنه ، بهره گرفته بشه .
آقای دکتر شریعتی اگر امروز قدم رنجه کنید و به دیدن من بیایید ، من با خنده های نمکین یه نوزاد دختر ازتون استقبال می کنم ، اگر دستتون رو به طرف من دراز کنید ، من این قدرت رو دارم که با پنج انگشتم انگشت شما رو محکم بگیرم و با برق چشمهای معصومم قدردان انسانیت شما باشم . حتا می تونم با ذوق و شوق برای جغجغه ای که ممکنه تو دستتون بگیرید دست و پا بزنم و شما برق شادی رو تو چشمهام ببینید و با آوای کودکانه ام از شما تقدیر کنم ، اما کسی خبر نداره اگر این دیدار شش ماه به تعویق بیفته ، من تصویر شما رو چقدر مات خواهم دید ؟ یا مانند خواهر و برادر بزرگترم جسم بی جانی باشم که نتواند با دو دست به سوی آغوش عمویی که از راه رسیده آغوش بگشایم
آقای دکتر شریعتی حمایت شما می تونه برای من سرنوشتی متفاوت از خواهر و برادر معلولم رقم بزنه ، با حمایت شما من می تونم به جای اینکه سومین فرزند معلول و نابینای خانواده بیت احمدی باشم ، برنده المپیادهای علمی خوزستان باشم ،
می تونم پشت نیمکت مدرسه بشینم و معادله های چند مجهوله بیکاری و تنگدستی پدر و درماندگی مادر رو راحت تر حل کنم . من می تونم آینده ساز ایران باشم ، می تونم با حمایت شما به مدارج عالی برسم و افتخار ایران باشم و مایه سربلندی دولتمردی که یک روز از پشت میز کارش بلند میشه ، در اتاق کارش رو می بنده ، از ساختمان استانداری بیرون میزنه و برای یافتن نرگس سه ماهه ای که در تشت پلاستیکی چشم انتظار اوست به سوسنگرد میاد .
آدرس من سرراست و خوش مسیر است . در سوسنگردی که به دست بعثی ها با خاک یکسان شد ، بر رد پوتین به خون آغشته ی شهدای سوسنگرد ، عطر نرگس را سراغ گرفتن کار دشواری نیست .

 

به قلم آزاده جمالی