گزاره های وارانه

خورنا – فرزاد شعبانی

نوشتاری بقلم دکتر فاضل خمیسی (فعال سیاسی، اجتماعی و فرهنگی)

دیشب یکی از دوستان خاطره ای تعریف میکرد، که اگر شبه واقع هم باشد، جز عجایبی است، که سد گتوند در برابر آن قطره ای در برابر دریاست، ایشان که در گذشته در ردیف مدیران کلان استانی بشمار می آمد با ذکر یک واسطه شرح واقعه را چنین بیان کرد:

در یک دوره ای که آقای (…) ریاست میراث فرهنگی کشور را بعهده داشت، گویا با مدیرکل یکی از سازمان ها یا شرکتهای زیر مجموعه خود دچار مشکل شده و دستور داده بود، نامبرده سریعا عزل شود، اما بدلایلی این دستوراجرایی نشده بود.
بعد از مدتی، در جلسه ای کاری وقتی رئیس سازمان متوجه حضور مدیرکل مغضوب میشود که قرار بود برکنار شود، به مسوول ذیربط اعتراض و پرخاش میکند که < مگر دستور نداده بودم، این آقا جابجا شوند، چرا الان توی جلسه مقابل من نشسته و...>

آن مسوول نگون بخت که فکر میکرد، دستور رئیس از روی عصبانیت و بدون نظر کارشناسی بوده و بعد از مدتی فروکش خواهد نمود؛ شروع به توجیه کرد: که بله قربان! در حال بررسی گزینه و مصاحبه با تعدادی از داوطلبان منصب مذکور هستیم، زیرا این مدیرکلی نیاز به تخصص اینچنینی و آنچنانی دارد و… در این حین جوانی کت و شلوار پوش با سینی چای در دست جهت پذیرایی از حاضرین در جلسه وارد شد، وقتی اولین فنجان چای را کنار دست رئیس سازمان قرار میدهد، هنوز فنجان بعدی را نگذاشته که رئیس از او میخواهد سینی را روی میز بگذارد، و از او میپرسد:

⁃ اسمت چیه؟
‌‌⁃ قربان؛ (….)!
⁃ اینجا چکاره ای؟
⁃ قربان الان مدت ۶ ماهه بعنوان خدمتگزار و آبدارچی استخدام پیمانکارم.
⁃ خوبه ! بگو چقدر درس خوندی؟
⁃ قربان، دو ماهه لیسانس گرفته ام، اما هنوز با دانشگاه تسویه حساب نکرده و اصل مدرکم رو ندارم.
⁃ عالیه!!! بعد از گفتن این کلمه رئیس سازمان گفت سریعا برای این جوان رعنا ابلاغ مدیرکلی بجای آقای… صادر کنید، اما وقتی دید حاضرین با تعجب به ایشان خیره شده اند، با عصبانیت گفت: همین الان ابلاغ نامبرده را بنویسید و آنگاه از آن جوان خواست بعنوان مدیر کل در جلسه بنشیند و با وقاحت تمام از مدیر کل قبلی که تحصیلات دکترا و در کارش خبره بود خواست جلسه را ترک کند.. اما بشنوید از سینی چای که بلاتکلیف روی میز ماند. زیرا همه در آن جلسه مدیر بودند.

در جامعه ای که معیارها و سنجش ها به تمسخر گرفته میشوند و یک راننده نماینده با انتساب سببی به یک قدرت؛ بسیاری از قوانین و شایستگی ها را دور میزند و هیچکس در برابر ارائه آمارهای دروغین پاسخگو نیست و در فضایی که احساس می‌شود بسیاری از تصمیم گیریها بدست نااهلان افتاده است، در این اجتماع رواج تهمت و افترا نهادینه میگردد و دهها کودک خیابانی و زباله گرد کک هیچ وجدانی را نمی‌گزد دلیل بقا و ماندگاری در منصب نه براساس شایستگی بلکه براساس میزان رشاوی و ارادت ورزی است، زیرا اگر مقرر است قضاوتی عادلانه انجام پذیرد، بسیاری از کسانی که در ناهنجاریهای اجتماعی دخیل بوده و به نوعی بخاطر تصمیمات نابخردانه باعث شده اند جامعه به این روز کشیده شود باید پاسخگوی رفتارهای نامسؤولانه خویش باشند…