همه گروههای مدعی خوزستان، در ترور اهواز سهام دارند!/ باید دکان “هویت طلبی” را بست/ از “خلیج عربی” تا “ترور اهواز”
خورنا- اخیرا احتمالات جدی در خصوص دست داشتن جریان تکفیری داعش در حمله تروریستی اهواز مطرح شده بطوری که از یکسو جریان نوبعثی (سندیکایی از همه گروههای مسلح) مسولیت حمله را با اصرار و ابرام بر عهده می گیرد و از سوی دیگر داعش با فیلم های احتمالا ساختگی مدعی این عملیات است.
کارشناسان براین عقیده اند که اولا داعش نیز با جریان نوبعثی در تماس و اشتراک است زیرا هسته اولیه داعش متشکل از افسران امنیتی حزب بعث است و دوما این تلاش در راستای استراتری ابهام در مسئولیت، برای جلوگیری از پیگرد دیپلماتیک ایران صورت می گیرد و هر روز یک گروه برای سردرگم کردن ایران، اعلامیه مسئولیت میدهد.
آگاهان می دانند که احزاب تروریست مدعی خوزستان سال گذشته طی کنفرانسی در مصر جبهه واحدی تشکیل دادند و اقدام اخیر نیز با سهامداری همه گروهها اتفاق افتاد.
در این فضا تفاوت زیادی بر جریان تکفیری و احزاب تروریستی چون تضامن و حرکه النضال نیست، زیرا در ایدئولوژی این احزاب، “تشیع” یک متغیر مزاحم در هویت عرب زبان های خوزستان است، بنابراین تلاش زیادی برای ارتداد از تشیع و تبلیغ وهابیت از سوی همین احزاب مسلح صورت می گیرد.
در یک مورد بسیار پیش پا افتاده غلامعلی ساکی از “فعالان مدنی” اهواز یک محفل تروریستی به نام حرکه السنی الاهواز راه اندازی کرده بود.
اما حملات ترور دارای یک پایگاه تبلیغاتی مخفی در داخل کشور نیز است. همان هایی که تروریسم را به صورت “مشروط” محکوم میکنند تا به صورت پنهان مشروعیتی برای تروریست ها دست و پا کنند، جزو همین دسته اند.
اگر قصد مقابله با ترور را داریم باید ریشه های هویت ساز آن را بخشکانیم و الا گروههای مسلح بیشتر معلول اند نه علت. با مطرح شدن داعش، ضریب “هویت پایه” بودن تهدیدات تروریستی افزایش می یابد. داعش گروهی به شدت “هویت طلب” است که فرض میکند، باید با رجعت به گذشته، اسلام را از آسیمیلاسیون جهان مدرن نجات و ایده “خلافت” را تجدید کند. خلافتی که روزی در بغداد و سپس در عثمانی مستقر بود. در این بین شیعیان را دشمن نزدیک تعریف کرده است.
این نوع هویت طلبی، نوعی بنیادگرایی است. در اینجا مرزهای بین بنیادگرایی قومی و مذهبی در هم آمیخته میشود. بازگشت به بنیادها و حراست سفت و سخت از آن، خلوص گرایی دینی، زبانی و قومی از ویژگی های این گفتمان است. هر دو با عقلانیت و مدرنیسم و گفتمان شهروندی ستیز دارند. هر دو امارت و قبیله و قوم را مد نظر قرار می دهند و در نهایت طرف مقابل را “تکفیر” می کنند.
هر روز یک فرد، یک روشنفکر، یک گروه قومی یا یک کتاب از سوی آنها تکفیر و خواندش ممنوع اعلام میشود. آنها حتی واژه ها را نیز تکفیر میکنند، اسامی شهرها را تکفیر می کنند، کشورها و ملت را تکفیر و بر علیه شان اعلام جهاد میکنند.
هنگامیکه رسانه هایشان را باز میکنید، مملو است از اعلام جنگ. اعلام جنگ علیه کردها، یونانی ها، ارمنی ها، فارس ها، آذریها و همه!
ظاهرا تنها کسی که با آنها نمی جنگند اعراب هستند. شعار “خلیح عربی” در ایران از سوی همین مدعیان هویت طلبی سرداده میشود و در العربیه خبر میشود و در سایت تضامن و نضال بارگذاری می گردد. اتحاد استراتژیکی آنها به دوران خلافت و داستان غلامانی بر میگردد که از دوره معتصم، وارد دستگاه خلافت شدند و در سامرا اسکان داده شده و سپس برای جنگ با ایرانیها و آذربایجانی ها به قلعه بابک گسیل شدند. اما چرا توجه به این جریان التقاطی مهم است؟
سالها است که نسبت به شکل گیری “قوم گرایی تکفیری” هشدار داده می شود. این نحله، نهاد تکفیر را بر علیه “دیگری” یعنی رقیب سیاسی به کار می برد و مانند شیوخ قبیله سعی میشود یک فرد یا گروه را بیرون از امتیازات خاص قبیله و عشیره نگه دارد. خوشبختانه جامعه ایران، جامعه شهری است و چنین حربه هایی در آن بی اثر است درست در اینجاست که تکفیر به کار گرفته میشود. یعنی هویت طلبان قومی با همکاری مرتجعین دیگر تا حد جهنم تکفیر را در آغوش کشیده اند.
نتیجه اینکه داعش یک گروه ارتجاعی و هویت طلب است. بنیادگرایی در ذات خود بازگشت به گذشته و خلوص سازی را مد نظر دارد. بنیادگرایی قومی و مذهبی سرشت یکسانی دارند؛ هر دو ضد عقلانیت، ضد مدرنیسم، ضد شهروندی و جامعه شهری اند. هویت طلبها و بنیادگراها همانهایی هستند که شعار خلیج عربی سر میدهند.
برای خشکاندن ریشه تروریسم باید دکان هویت طلبی را بست و با مدعیان آن همان رفتاری را در پیش گرفت که با سایر بنیادگراها. نسبت این دو مانند وهابیت تبلیغی و وهابیت تکفیری است. یکی مقدمه دیگری است.