بازروایی عاشقانه خاکم/ قصه بی پایان پاهای به جای مانده

به قلم حسن نسیمی

اینجا خوزستان است . دیار زخمی اما استوار در شکوه این مرز پرگُهر.

از خوزستان می گویم از حما سه یِ مردان و زنانی که تا جاودانه یِ تاریخ بر تارکِ افتخارات ایران می درخشد.

از رقصِ یالِ در بادِپایی اسبِ مردانِ عرب ، در دشت گمبوعه , در جنگی نابرابر مقابل دژخیمان کفتارصفت انگلیس . از خروش آزادی خواهی سردار اسعد بختیاری و ترکتازی سواران ایلی به بلندای تاریخ با میراثی جاودان بنام مشروطه .

از صدایِ سُمِ اسب ایاز بیگ قشقایی در پهنای دشت زنجیران و سوز گلوله یِ بجای مانده در سینه یِ دزدان نفت جنوب .

از صدای چَکاچَک شمشیرهای آخته آریوبرزن سردار دلاور و ۴۰ سوارِغیور پارسی در دل تنگ تکاب .
از غیرت و غربت مردان علم الهدی در حماسه دشت هویزه . و شرمی ابدی که سوغات دست یازی گرگ صفتان به این خاک گلگون شد .

من درس خوانده مکتب، علی هاشمی ها ؛ جهان آراها و فرجوانی ها هستم

من جوانی غبار اندود از دیارآفتاب و نخل و گندم هستم. فرزند کارون, اروند وکرخه. با خروشی از گذشته مانده به یادگار.

من میراث دار استواری تاراز و آسماری هستم. با همان غرور.

اینجا قطعه ای از بهشت در دل جغرافیای عشق است. از خوزستان می گویم از جگر گوشه گربه پیر آریایی و از شلمچه که میعادگاه عاشقی زمین و آسمان است .

از سرزمینی می نویسم که به رایحه بهشتی هزاران یاس خوش بو در جنگی نابرابر اهریمنان و دفاع مقدس پریان و ده ها شهید دفاع از حرم مطهرآل الله عطرآگین است.
برادرانم در طریق القدس سًر دادند تا هموار شود مسیر سرسپردگی در اربعین امام بی سر, در طریق الحسین (ع).

من جوانی از دیار سلمان فارسی , علی ابن مهزیار اهوازی ؛ دانیال نبی و شیخ شوشتری ها هستم.

اینجا دروازه تشیع است .

زیگوراتِ پیر, گواه یکتا پرستی , جُندی شاپور مدفون در دل تاریخ گواه اندیشه و آسیاب های آبی شوشتر گواه دستان صنعتگر اجداد من است.

من در دامان زنان نستوه و مجاهدی چون مجیده نگراوی و بی بی مریم بختیاری تربیت یافته ام .

من خوزستانی ام……….

زاده نخل و غروب و شرجی. سرزمین خرما و بلوط و کُنار

اینجا دیار اولین ها است.

اینجا جغرافیای عشق و محبت و سادگی است

من وارث مهمان نوازی و تربیت یافته مکتب شرف و عزت و ناموس هستم.

من از دیار شعر و شعور. سرزمین قیصر امین پورها ؛ ملا فاضل سکرانی ها هستم.

خوزستان یعنی حریم مینا و لچک . حریم شیله و عبا ، حرمت چفیه و دشداشه و عزت دبیت و چوخا.

از خوزستان می نویسم از لذت طعم تلخ قهوه عربی در مضیف شیخ عشیره , بابوی شرجی , لابه لای نخلستان های دشت میسان , با سوز حزین آرشه علوانیه با صدای علوان الشویع یا لذتی ماندگار با چای داغ هیزمی در بهون پای آسماری در سوز سرمای دی ماه همراه با تحریر های آسمانی مال کنون آبهمن و نی استاد حافظی .

از خوزستان می گویم. از سزمین بلوط و برنو.

از زمزمه دی بلال جوانک عاشق ایل در دشت سوسن .

از یِزله و هوسه .. کِل و کاله از سوز شروه ناخدا درغروب سرخ خلیج تا ابد فارس در عرشه لنج .از گاگریو بی بی در غم کوچِ مرد ایل می گویم.

هنوز پدرانم صدای گرم مالک جرموز را از رادیو نفت آبادان بیاد دارند. شنیدن آوازهای کلاسیک در دور همی های کارگران نفت همراه با نوشیدنی های سرد و تِگَری در کفیشه آبادان بعد از شنیدن آخرین صدای فیدوس پالایشگاه.

اینجا سرزمین شیرهای سنگی و یادمان های سیمانی مردانِ مرد ، در پهنای دشت جفیر و فکه است .

خوزستان سرزمین نفت است.

اینجا سرزمین اولین ها است .
اینجا هنوز هم پایی جا می ماند.
چه فرق دارد پای یک آتش نشان در خیابانی داغ یا پای یک رزمنده در دشت فکه.

اینجا هنوز هم فلب ها آماج گلوله است……

گلوله هایی به غایت از سر کین ، دیرینه کینه اى مانده از تفرت قابیل و این رود بى پایانیست ، گاه هابیل ، گاه یحیى ، گاه حسین (ع) گاه جهان آرا و گاه بیست و چهار بى گناه در قلب اهواز ،
کربلایی که على اصغرش طاها میشود و زینبش یک ملت بى ذلت …
و من و ما ایستاده ایم و شما ایستاده اید در مقابل جهانى از نفرت. و این قصه بى پایان ماست فرزندان فریاد گر :
اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید.

حسن نسیمی
خوزستان_اهواز
مهر ۹۷