کوتاهیِ بر مجموعه رباعیِ با سیلی سرخِ او اثرِ « علی امیدیان»

طرحی از درد

خورنا | سرویس ادبی:

در روزگاری که خیلی از رباعی ها را با یک بار خواندن به دنیایِ فراموشی می‌سپاری، وقتی به یک رباعی می رسی که از خواندنِ چندباره اش کیفور میشوی و از کشف و شهودِ شاعرانه اش به وجد می آیی تازه می فهمی گفتن یک رباعی (چهار مصراعِ ناقابل!) چقدر هنر می خواهد.
خیزِ هر روزه ی شاعران جوان به این قالبِ دیرینه ی شعر فارسی و اقبال عمومی نسبت به آن ریشه در محبوبیتِ ذاتی و ساختاریِ این فرم کوتاه دارد. بویژه آنکه انسانِ مدرن نه مثل گذشته وقتِ خواندن بحر طویل دارد و نه حوصله شنیدن شعرهای بلند.
شاعرانِ بسیاری در این وادی، سلوک کرده اند و به مقصود نرسیده اند اما گاهی در میانه یِ این همهمه هایِ جاری و نامتناهی اصواتِ بسیار ظریفِ و نازکی بگوش می رسد.
در این مورد رباعیاتِ «علی امیدیان» را اگر به دیدِ انصاف و نگاهِ نیک بنگریم خواهیم دانست که شاعرِ جوان و مورد نظرمان چقدر موفق بوده است. شعرِ امیدیان مثلِ هر اثرِ بشری نمیتواند خالی از نقص باشد اما ویژگی هایی دارد که مخاطبِ رباعی شناس خود را امیدوار می سازد. یکی از این نکاتِ قابل تأمل و تحقیق «زبانِ» اوست. زبانِ شعر او پویا، جوان و هماهنگ است. هماهنگ و همنوا با درون مایه و فضا و تمِ پیامی که میخواهد با هر رباعی عنوان کند. این هماهنگی بسیار شایان توجه است. نکته ای که شاعرانِ جوانِ امروز کمتر بدان دل می دهند و جایِ این «فهمِ هنری» در انبوهِ آثارِ شاعران جوان خالی است. زبانِ شعر او با هر موضوعِ تازه ای نو می ماند. دفترِ شعر او با سه بخشِ جدا شده اش صورتِ شاعرانگیِ وی را همچنان سرخ نگه می دارد.
امیدیان برای کشف و شهودِ شاعرانه اش به سراغِ واژگان غریب نمی رود و اگر جیغِ بنفشی می کشد از همین واژگانِ مورد استفاده ی هر روزمان برای «عنصر خلاقیت» مایه می گذارد.

نقاش شدم که طرحی از درد کشم
پاییز شود و «خانه ی زرد» کشم
اما تو که رفته ای فقط می خواهم
یک «جیغِ» بنفشِ زود برگرد کشم

و یا

«دردی که میانِ سینه می کوبد مشت
او نیز شبیهِ ضربان تکراری ست»

و چه «تکرارِ تر وتازه ای دارد» این نگاه.
بیاییم این رباعی آیینی را نگاهی بیندازیم و لذتِ دوچندان کشفِ هنرمندانه ی وی را که چون یک «طرحی از درد» است به نظاره بنشینیم:

این خلق فقط تیر و کمان می فهمند
کی کودکِ بی تاب و توان می فهمند؟
اینقدر زبان به رویِ لب هات نکش
«لب های عطش» مگر «زبان» می فهمند

این رباعی را من نه یکبار و دوبار و چندین بار زمزمه کرده ام؛ و تصویرِ بزرگترینِ حادثه ی عالم که خود در دلِ حادثه ای سترگ تر است را متصور شده ام. مثل یک نقاشی و تصورِ تصویرِ دعوت شده در نگاهِ نقاشِ اثر. علاوه بر زبان «ضربه ی آخر» در رباعی شایان توجه و دقت است. رباعی یعنی مصراعِ فرجامین. خیلی مهم است که بتوانی برای یک مصرع سه مصرع پیشین را درست و حسابی قربانی کنی!
مقدمه سازی برای نشان دادنِ حرف آخر. مثلِ سکانسِ آخرِ یک فیلم از دریچه یِ دوربینِ کارگردان یا پرده آخر یک تئاتر و نمایشنامه ای قابل تامل. سناریویِ رباعی در مصراعِ پایانی به بار می نشیند. به ویژه آنکه آن سه مصرع پیشین و مقدمه کار هر چه هماهنگی و تنیدگی بیشتری با مصرع آخر داشته باشند به طبع آن رباعی نیز قوی تر و خوش قیافه تر می نماید. برایِ همین است که ویژگی دیگرِ رباعیات شاعر که «تصویر سازی» ست با ضربه ی پایانی و تلاش ذهنیِ بهم می آمیزند و خلاقیتی نو به وجود می آورند.
امیدیانِ شاعر در تصویر سازی هایش به ویژه در دفتر دوم و سوم کتاب مورد بحث (با سیلی سرخ او) به این مهم دست یافته است.
از پنجره اش اگر کمی سر بکشد
آهی به سپیدی کبوتر بکشد
ای کاش قلم شوند دستان خیال
تا بر در و دیوارِ قفس پر بکشد
تصویر سازی های وی اغلب در مفهوم گستره ی جمعی «تو» که در ناخودآگاهِ عمیقِ شاعر وجود دارد، هضم میشود و در دلِ یک جریانِ بزرگتر به نامِ ذهنِ انسانِ مدرن می آمیزد. انسانی که باورها و آرمان هایِ بسیاری رااز دست داده است یا می خواهد به دست بیاورد.
پرسش هایی که مدام تکرار می شوند و از شکلی به شکلِ دیگر در می آیند و رنگ می بازند و رنگ می گیرند. در طرحی از درد می میرند و در طرحی دیگر زنده می شوند اوج می یابند و فرود می آیند. می خندانند و می گریانند. شاد می کنند و می رنجانند.
پرسش هایی که در «تو» یِ شعر امیدیان مطرح است جنسی دیگر دارند. آشنایند. کهن سالند و به درازایِ دالانِ تودرتویِ ذهنِ انسانی عمیق اند و سابقه دارند. برای همین است که شعرش تک بعدی نیست و به لایه های ذهنی اش می توان با طمأنینه ی بیشتری نگریست مکث کرد و ادامه داد. تا آنجا که میشود بیان کرد صفحات متعددی را میتوان از اوگفت وازشعرش نگاشت.
شگردهای زبانیِ وی با تنیدن تصاویرِ بکرش در چنینِ فرمِ کوتاهی همه و همه گواهِ موفقیت شاعر در معرفی ظرفیت های شعری خود است. ظرفیت هایی که در شعرِ خوزستان بسیارند و می توانند نوید یک موجِ خلاق از آفرینش های فرهنگی و هنری باشند.

میلاد موحدی راد، شاعر و پژوهشگر ادبی