بازنگاهی به نامه صد فعال سیاسی اصلاح طلب به خاتمی

اصلاحِ اصلاحات

صد فعال سیاسی اصلاح طلب چند روز پیش نامه ای با عنوان “اصلاحِ اصلاحات” به سید محمد خاتمی نوشتند. نامه ای که به سرعت محور نقدها و نظرات زیادی در محافل سیاسی و مجازی قرار گرفت و نظر موافقان و مخالفان زیادی را به خود جلب کرد. در کنار تمام این جنجالها و بالا و پایین های سیاسی توجه به چند نکته خالی از لطف نیست که انتشار این نامه در سطح گسترده، ذهنیت نخبگان جامعه را برای پرداختن به این موضوع مهیا ساخت.

حقیقت این است که اصلاحات نه اکنون، که مدتهاست که نیاز به اصلاحات ساختاری پیدا کرده است. رخنه ی افراد مصلحت طلب به جای اصلاح طلب در بدنه ی اصلاحات و تثبیت خود به عنوان چهره های پرنفوذ بیش از بقیه ی عوامل شاید این نیاز به اصلاح را پر رنگ کرده است.
اصلاحاتی که کار خود را با شعار اصلاحات ساختاری و توسعه ی همه جانبه (بخصوص سیاسی) جامعه آغاز کرد، امروز خود بیش از همیشه نیازمند تغییرات اساسی ست.

اُفت و خیزهای انقلاب چهل ساله ی کشور نیز روی این تغییرات بی تاثیر نبوده است. مَنِش کلی اصلاحات که قرار بود دانشجویان را با وعده ی فضای باز سیاسی و تحول سیستم آموزشی، رسانه و خبرنگاران را با وعده ی آزادی بیشتر مطبوعات، زنان را با وعده ی افزایش حضورشان در لایه های مختلف جامعه، مذاهب و اقوام را با وعده ی از بین رفتنِ نگاهِ تبعیض آمیز و بکارگیری در سطوح بالای مدیریتی و تصمیم گیری و هنرمندان، نویسندگان و ورزشکاران را با وعده ی کاهش سانسور و ممیزی و اصلاحِ بستر مناسب ترِ مدیریت فرهنگ و ورزش و آشتی با اهل قلم جذب کند را، امروز غرق در وعده های عمل نشده اش میابیم.

وقتی سیاست کلی اصلاحات برای بُرد، بازی را به سمت رو کردن ورقِ حَسَن روحانی سوق داد، همانجا باید حدس زده میشد زورِ روحانی برای کسب رایِ اصلاحات‌، تنها به روز انتخابات بسنده میشود.

روحانی نه اصلاح طلب است و نه هیچوقت اصلاح طلب بوده، بلکه این نمود اصلاح طلبی امروزش را مدیون تاکتیکهای غلط سیاستگذاری های کلان هرم اصلاحات است. اکنون که پشت ورقها همه روشده و جامعه فهمیده تمام تخم مرغهای سبد اعتدال روحانی شکسته اند یا درحال شکستن اند، صد فعال سیاسی در تلاشند (هرچند دیر!) با نامه به سیدِ اصلاحات، فکری برای بدنه ی صدمه دیده این تفکر کنند.

همیشه یکی از بزرگترین محاسن اصلاحات نقدپذیری از خودی و غیر خودی بوده است. این حُسن تا جایی عمیق شد که داشت کم کم اقتدار و قدرت پاسخگویی به منتقدین را از اصلاحات سلب میکرد اما به مدد بهم ریختگی و اختلافات داخلی چند سال اخیر ، شعار “زنده باد مخالف من” کم کم رنگ باخت و امروز همه از منتقد دلسوز و سازنده تا منتقد مخرب در جبهه ی رقیب طبقه بندی میشوند.

اصلاحات مدتهاست با هزینه کرد از اعتبار اشخاص به جای یک نهاد یا شورای سیاستگذاری مستقل گام های پیای پی غلط میگذارد. یک گفتمان یا ایدئولوژی، اعتبار و مقبولیتش را از اهداف، آرمانها و خط مشی-ش کسب میکند و افراد با طول عمر سیاسی مختلف، در زمانهای مختلف با برقرای دیالوگ مناسب با جامعه ی هدف این ارتباط را قوت و انسجام میبخشند. اما بزرگان اصلاحات طی بیست سال اخیر از شکوفایی، هنوز دلبسته به تَکرارهای سیدِ عباشکلاتی هستند، گویا خاتمی تنها آلترنانیوی ست که در مواقع ضرورت به ذهنشان خطور میکند.

گرچه نمیتوان این نکته را هم منکر شد که این آلترناتیو به واسطه ی محبوبیت خاتمی بین اقشار مختلف، اغلب پاسخگوی نیاز های سیاسی اصلاحات بوده و علی رغم اعمال محدودیت های تصویری، صوتی، مَجازی ‌و حتی حضوری برای خاتمی، هنوز لبخندهای خاتمی راه حل بسیاری از چالشهای انتخاباتی اصلاح طلبان است.

فسادستیزی، شفافیت عملکرد، پایبندی به اصول دموکراسی و گفتمان جهانی و فراملیتی هم اهداف شیرینی بودند که جامعه ی ایده آل را برای قشر وسیعی تعریف میکرند. اهدافی که در اصلاحات هنوز در حد یک آرمان باقی مانده اند و آنقدر سطح خواسته های و انتظارات را در جامعه کاهش دادند که دست یابی به آنها جز در طنز های مجازی ، امکان پذیر نیست.

اصلاحات به شدت از عدم پایداری بر خواسته هایش و ضعف سیاست پیش برنده رنج میبرد. و این بیشترین عامل ریزش نیروهایش است. جالب تر اینکه اصولگرایان نیز بخوبی این نقطه ضعف را شناخته و در پایتخت و استانها با دیکته کردن آشکار سیاست های خود یا جادادن مهره های منتسب به خود، علنا به فعالین اصلاحات دهن کجی کرده و اقتدار خود را به رخ میکشند.

شکاف عمیق بین فعالین اجتماعی سیاسی و طیف اصلاحات مدتها بود دهن بازکرده بود و درکمال تعجب، تصمیم گیران با سکوت خود به همراهی با افزایش دامنه این شکاف پرداختند. این استراتژی غلط آنقدر ادامه یافت تا در دو انتخابات اخیر ، اصلاحات را دچار توهم کرد. فراموش نکنیم که عمده ی رای به روحانی، نه برای عملکرد خوب روحانی که برای فرار از رقبایش بود. شاید نتوان قاطعانه گفت اما هیچ بعید نبود اگر مهره ی دندان گیرتری روبری روحانی بود ، اصلاحات با تمام دیسیپلینهای تبلیغاتی ش بازنده ی میدان میشد و اکنون هیئت دولت جور دیگری چیده میشد.

بی ربط نیست اگر بگوییم این اصلاح طلبان هستند که پیش از اصلاحات نیازمند اصلاح هستند. گروکشی های سیاسی ، ناکارآمدی ، سازشکاری و خویشاوندسالاری بلای جان اصلاح طلبانی شده که تاچند وقت پیش از پایبندی بر مواضع کمال گرایانه و شایسته سالاری دم میزدند.

تا زمانی که نگرشهای آسیب دیده، قدم به قدم تغییر پیدا نکنند، ذهنیت مردم یا حداقل عده ی کثیری از آنها نسبت به اصلاحات بهبود نخواهد یافت .
دنبال کردن استراتژی واحد و محکم ، محدود کردن مهره های منفعت طلب، خارج شدن از نقش اپوزوسیون داخلی، پذیرش خطاها و سماجت برسر مواضع باید در اولویتهای ساختاری اصلاحات قرار گیرد.

اصولگرایان به راحتی با شناسایی این نقاط ضعف آشکار و دست گذاشتن روی مهره های مصلحت طلب توانسته اند بن بستهای سیاسی زیادی برای مسیر اصلاحات ایجاد کنند و روی همین بن بستها هم مانور دهند. اگر نبض درست جامعه در دستان سیاستمداران باشد، کسب محبوبیت و مقبولیت کار چندان سختی نیست . چند لحظه بیندیشیم، همان جریانها و افرادی که امروز برای رفع فیلتر تلگرام یا حضور زنان در ورزشگاها یا محدود کردن فعالیت گشت ارشاد، سیاستِ ممانعت و بن بست میچینند تا دولت را ضعیف و ناکارامد جلوه دهند، ممکن است در دولت بعد برای کسب محبوبیت و نمره ی قابل قبول‌ِ عملکردی، هم اینترنت را آزاد کنند هم به بانوان بلیط ورزشگاه بفروشند و هم گشت ارشاد را برچینند.

ضیافتِ افطاری رئیس جمهور با اصحاب رسانه هم در فحوای همین کلام بود. حسِ بدهکاری القاشده به خبرنگاران برای بالا بردن توقع مردم نسبت به مطالباتشان نیز کم از تیر خلاصی به وعده های داده شده به مطبوعات نبود.
لحن تند و جدی رئیس قوه ی مجریه به اصحاب رسانه درباره ی جنگ روانی و حاشیه سازی خبری ، این پالس را به همه داد که یکی از مهمترین عوامل ضربه به دولت، رسانه است و گویی بیشتر از رسانه های همفکرِ منتقد!
اوضاع نابسامان اقتصادی و خروج یکطرفه ی امریکا از برجام نه جنگ روانی ست و نه حباب. دقیقا مشکلاتی ست که مردم پایین دست تا بالا دست جامعه بصورت روزمره با آنها درحال دسته و پنجه نرم کردن هستند. این موضع رئیس جمهور پیش از اینکه بعنوان یک نقد پذیرفته شود، شاید یک فرارِ رو به جلو باشد.
وی همچنین به توجه بیش از حدِ مردم به رسانه ی بیگانه اشاره کرده است. ملتی که تصویر هنرمند محبوبش را از رسانه های خودی نمیبیند، تصویر طرفداران تیم ملیش را در ورزشگاه نمیبیند، ملتی که به رسانه های داخلیش بی اعتماد است، ملتی که علی رغم تذکرات دولت و فیلترینگ از فیلترشکن استفاده میکند، قطعا برای قرار گیری درجریان آزاد اخبار واطلاعات به منابع دیگر روی می آورد. این رویکرد کاملا طبیعی و منطقی برای جامعه ای ست که سعی دارند قدرت انتخابش را محدود کنند.

نگاه امنیتی و تقسیم بندی رسانه ها به خودی و بیگانه نیز بیش از پیش به این مهاجرت مردم به رسانه های بیگانه دامن زده است. قطار جامعه جهانی مدتهاست بسوی ایستگاهای اصلاحات درحال حرکت است. اصلاح در ساختار ، اصلاح در بدنه و اصلاح در طبقه بندی حدود و اختیارات و استراتژی ها هستند که یک جامعه را مدرن و بروز نگه میدارند و جامعه ی اسلامی-ایرانی هم از این قاعده مستثنی نیست. اما ظاهرا این اصلاحات آن اصلاحاتی نیست که بتواند بارِ یک جامعه ی همسو با ارزشمندیِ انسان و ارزشهای انسانی و حقوق اولیه ی بشری ، درعین حال ، خالی از تَنِش را به تنهایی بدوش بکشد.

اصلاحِ اصلاحات را هرچه سریعتر آغاز کنید پیش از آنکه از قطار جامعه ی جهانی و واگن جایگاه مردمی جا بمانید. پیش از آنکه حَسَنِ اصلاحات به حُسنَش بچربد.

درپایان باید گفت بهتر است این نامه جدی گرفته شود و سیاست پردازان اصلاح طلب با شریک کردن نظرات همه ی اطیاف تحت پوشش در فضایی دموکراتیک، قدم در راه جدیدی بگذارند. رصدِ دُرُست نبض جامعه در امروز است که فردا به کار می آید.
کاپیتان! داری اشتباه میکنی.

 

عباس مدحجی- فعال سیاسی و رسانه ای

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *