ناهمخوانی پست ها با بایستگی ها و شایستگی ها
در بخش نخستین این سخن، آورده شد که فرهنگ بستر و زیربنای همه کنشها و کارهاست؛ و نیاز به برنامهریزی هم در این زمینه بایستهای پایهای فهمیده شد. همچنین روشن شد که ساختن یک برنامه هماهنگ با میزانهای شناخته و پذیرفتهشده، تنها از دست سازندگان کارشناس بر خواهد آمد-مدیر برنامه.
از این گام که بگذریم، زمان و بخش اجرای برنامه فرامیرسد. در این بخش کار از رنگی دیگر است، آدمهای ویژهای میخواهد، درخور و شایسته این کار. آنکه برنامه ساخته همیشه نمیتواند کننده خوبی هم باشد، در ساختارهای توسعه مند، این هر دو در جای خود قرار دادهشدهاند؛ و اینگونه است که در جدا کردن کشورها از یکدیگر و امتیاز دادن، این رفتارها میزان کیفی سنجی است. پس مدیریت در برنامهریزی با مدیریت در اجرای برنامه دو چیز است.
آیا ما از گام نخست با پیروزی گذشتهایم؟ من فکر نمیکنم اینگونه باشیم. و در بخش نخست این سخن که در شماره پیشین گفته آمد، بایستگی آن را روشن نمودیم و اکنون بایستی به گام دوم بپردازیم، چه ما تنها به واگویی بخشها میپردازیم، داوری میماند برای خوانندگان.
اگر در استان ما امروز از بخش برنامهریزی ریزی پایهای گذشتهایم، باید به گامهای بعدی فکر کنیم؛ یعنی گزینش مدیران اجرایی شایسته که برای این مرحله بایسته است. در حوزه فرهنگ استان، عناصر شایسته برای رهنمایی بسیارند، اما چرا آنان در جای بایسته نمیایستند؟ چرا همیشه بدنه کارکنان حوزه فرهنگ در استان از مدیران خود بسیار شایستهترند و این شایستگی روشن است و بهخوبی دیده میشود، اما برای مدیریت استفاده نمیشوند؟
یکی از اساسیترین علتها، نگاه غیراستاندارد به مقوله مدیریت است که به دنبال برقراری مناسبتهای خانوادگی و تباری بهجای مناسبتهای شغلی مجموعهای است.
ونیز نگاه مداخله جویانه قوای حکومتی نسبت به یکدیگر است. هردوی این رفتارها منجر به شکلگیری استفاده از عناصری خواهد شد که چندان مطلوبیت بایسته را ندارند، اما خواهشهای شخصی و سودجویانه را به عمل میرساند. در اینجاست که اهداف و سیاستهای اساسی در حوزه فرهنگ قربانی میشود.
ونیز ممکن است مدیری برای اجرا در بخش فرهنگ گماشته شود که کاربرد خوبی در بخشهای دیگر مثل برنامهریزی و آموزش و…داشته است و لزوماً نمیتوان تصور و انتظار موفقیت در بخش اجرا هم برایش تصور کرد.
به نظر میرسد، در حوزه فرهنگ نیاز داریم که یک پالایش جدی صورت دهیم. گام نخست برای این کار، شناسایی عناصر موجود که بنا بر استانداردهای گوناگون، به درد کار در این حوزه میخورند. تا نیروهای موجود را نشناسیم، برای برنامهها مشکل خواهیم داشت.
از نیروهای موجود هم کسانی هستند که در شهرستانها زحمت بسیار میکشند و کار بلد هم هستند، این افراد باید شناسایی و حمایت شوند که درجاهای مهم به کار گرفتهشده و از توانایی آنان بهرهبرداری لازم صورت پذیرد. این افراد عموماً در پیچوخم بازیهای خانوادگی مدیران کل در مرکز استان فراموششده یا در جای مناسب خود به کار گرفته نمیشوند، علاوه بر این دخالت نمایندگان شهرها در مجلس، مانعی دیگر برای روند روبه رشد بهکارگیری افراد شایسته درجاهای بایسته است.
پس از شناسایی شایستگان، بهروز رساندن دانش مدیریتی آنان باید موردنظر باشد تا در جریان توسعه، وانمانند و محدوده کاری خود را با آهنگ توسعه هماهنگ کنند.
گفتنی است که مدیران مسئلهدار، برای حوزه فرهنگ سم مهلک بهحساب خواهند آمد. اگر کسی درگذشته تخلفات مالی و …داشته است، یعنی دارای سلامت عمومی برای بهکارگیری در حوزههای مدیریتی ندارد، مصیبت آنجا چند برابر میشود که اینگونه مدیران را در حوزه فرهنگ به کار بگیریم. نگاه غارتی اینگونه افراد مصیبتهایی را برای سالیان متمادی عارض فرهنگ استان خواهد کرد. نتایج کار اینگونه مدیران بهزودی مشخص نمیشود که بهزودی اشکال برطرف گردد، بلکه زمان میگذرد تا فرجام یک رفتار در حوزه فرهنگ نشان داده شود.