خوزستان همیشه غریب!
خورنا – رضا صادقیان: مقابل چشم همگان خوزستان زرخیز، استانی پهناور که در یک نقطهاش تاریخ کشف نفت و شهر مسجدسلیمان قرار دارد، کمی آنسوتر شهر مقام دزفول و خاطرات تلخ موشکبارانهای بیرحمانه صدام، خونینشهر و آبادان سرافراز با نخلهای همیشه استوارش و ماهشهر با توسعهی کمنظیر در صنعت پتروشیمی در حال جان سپردن هستند. اهواز رو به احتضار است، آنقدر خاک خورده که جانی برای ادامه حیات ندارد. سخن از اغراقگویی و دامن زدن به هیجان نیست، حال اکثر شهرهای خوزستان خوب نیست.
اهواز به عنوان مرکز استان خوزستان با وجودی که سرمایهای عظیم نفت و درآمد حاصل از آن را به شهرهای دیگر سرازیز میکند و سخاوتمندانه هزاران نفر از شهروندان دیگر شهرهای کشور را در پروژههای نفت و گاز مشغول به کار کرده است، حالش بسیار ناخوش است. بهتر بگویم، حالی برای اهواز باقی نمانده است. درست در لحظهای که آرام آرام مردم شهرهای خوزستان با دلنگرانی، کمبودها، نبودنها و نداشتنهای بعد از جنگ تحمیلی خداحافظی میکردند و گمانشان بود یکبار برای همیشه حصر خوزستان شکسته شده و میشود، غول بدترکیب ریزگردها، خاک، گردوغبار، بیآبی، بیبرقی و دلهره از بارش باران از راه رسید و شد آنچه در حال حاضر میبینیم.
چند قطره باران کافیست تا کلانشهر اهواز در خاموشی فرو برود. مرکز استان تاریک میشود. گویی به غیر از نور چراغ خودروها، چراغی در شهر روشن نیست. اینکه طی یکهفته بیش از دو روز جریان برق در سیمها وجود نداشته باشد، این مکان را میتوان هر نامی بر آن گذاشت مگر کلانشهر و مرکز استان. تعریف چنین منظرهای شاید برای شهروندان خوزستانی قابل باور باشد، ولی دیدن شهری تاریک برای هیچکدام از مسافران باورکردنی نیست. اینکه در سال یکهزار و سیصد و نود و پنچ برق بیشتر مناطق مرکز استان به مدت دوازه ساعت قطع شود برای ساکنین شهرهای دیگر قابل قبول نیست، گمان میکنند اغراقگویی در کار است و دامنزدن به حاشیههاست.
حق شهروندان اهواز، خرمشهر، آبادان، دارخوین و دیگر شهرهای خوزستان نیست در اوج ثروتی که در زیر پایشان است، همیشه دست به گریبان گرفتاری افزونتری باشند. شایسته مرکز استان خوزستان نیست که از هفت روز هفته، بیش از سهروز به اجبار تعطیل شود و همه مردم خانهنشین شوند. شهروندانی که بیش از ششماه از سال را با گرمای بالای ۴۵ درجه سانتیگراد تجربه میکنند، انصاف نیست در فصل زمستان به دلیل بیبرقی، بیآبی و گردوخاکهای محلی در خانه بمانند و فرصتی برای زندگی خارج از دیوارهای خانه را نداشته باشند. در ذهنیت اکثر مردم کشور روزهای تعطیل –به جزء روزهای عزاداری برای پیشوایان دینی و امامان معصوم- زمانی است برای تفریح. فرصتی است تا برای مدتی هر چند کوتاه با خانه خداحافظی کنیم و راهی خیابانها شویم. تعطیلیهای خوزستان، حامل غم است. خبر بد است. تن سپردن به شرایطی است که نشستن، هیچکاری نکردن و سقف کاشانه را نگاه کردن از هر بیرون رفتنی بهتر است. تعطیلی اهواز یعنی بست بنشینید تا هوا خوب شود، بیرون نیایید تا ریهها و سلامتی شما تضمین شود، این زندگی زیستن در نگرانی مداوم است.
غربت مردم خوزستان نه امروز، که دیروز هم بود. هزاران موشک، خمپاره و صدای ترسناک بمبارانهای هوایی را به جان خرید تا روزگاری آبادانی را در آغوش کشد. گویا نمیشود. هنوز آوارهای برجای مانده از روزهای جنگ در جای جای خوزستان وجود دارد. میتوان از شلمچه دیدن کرد، موزه جنگ خرمشهر و ویرانههای باقی مانده در شهر آبادان را نظاره کرد و نمایی بیاندازه کوچک از رشادتهای مردم خوزستان و دلاورمردان وطن را در تمام فیلمهای دفاع مقدس نگاه کرد. غربت از این بدتر که تمام داشتههایت را در روز آغاز جنگ از دست بدهی و آواره شهرهای دیگر شوی. مهاجرت اجباری یعنی همین، با کمترین وسایل زندگی جانت را برداری و بروی. حال مردم خوزستان جانشان را در خانه نگه میدارند، ترس از بیماری و نگرانی از سلامت جان آنان را مجبور میسازد خویش را در خانه حبس کنند، شاید روزی این صبر و حوصله تمام شود و امیدی برای بهبهود این وضعیت نبینند و اینبار دوباره به دیاری دیگر بروند، این بار هم از روی ناچاری. قبل از آنکه شهرهای خوزستان را به مکانی خوابگاهی برای کارمندان به اجبار اسکان داده شده مبدل کنید، گره اصلی این بحران را بگشایید. باور کنید حال خوزستان خوش نیست.