نگاهی به مسئله «نهی» احمدینژاد
خورنا- رضا صادقیان: گویا باید بپذیریم با کمترین و پرخطاترین تحلیلهای سیاسی در اکثر نشریات کشور روبروییم. تحلیلهایی که آدرس اشتباهی میدهند، بیش از آنکه براساس پیشبینی و نگرش به روزهای آینده شکل گرفته باشند گزارش نویسی است. در میان صفحات نشریات و سایتها؛ یادداشت، گزارش، خبرهای جهتدار هزاران هزار یافت میشود ولی کمتر نوشتهای را میتوان یافت که اقدام به تحلیل شرایط و وضعیت کشور نماید. غالب تحلیلها اشتباه از کار در میآیند، به جاده خاکی میزنند. ابتدا خود را به اشتباه میاندازند و بعد کسانی که آن نوشتهها را خوانده و باور کردند!
بیش از ۶ ماه است که نزدیکان رییس دولت سابق و کسانی که دوستدار حرکتهای مردمگرا (پوپولیستی) وی هستند و میزان حمایت مردم از ایشان را براساس فریادها و تجمعهای شهرستانها محاسبه میکنند اینجا و آنجا مینویسند که بخت و اقبال وی بیش از آن چیزی است که دیگران میبینند و درک میکنند! رییس دولت آینده ایشان است، روحانی شانس ندارد، با اولین دولت یک دورهای بعد از انقلاب اسلامی روبرویم، احمدینژاد بیش از هر فرد دیگری در میان اقشار فرودست مردم طرفدار دارد و… خلاصه آنکه مهرههای صفحه را آنچنان در زمین بازی میچینند که با افکار خودشان همخوان شود. ولی این چیدمان به دور از واقعیت بیرونی است، منطبق بر واقع نیست، زمینه تحلیلهای نادرست بعدی را میگشاید و نگاهها را به سویی میبرد که تصویری برای مشاهده کردن در آنجا نیست!
مقدمه و ابزار زاییده شدن یک تحلیل سیاسی و درک شرایط اجتماعی و برآیند نیروهای سیاسی در هر کدام از انتخابات و یا کنشها براساس مستنداتی میبایست صورت پذیرد. مستنداتی قابل اعتماد و با کمترین درصد خطا، آمارهای دقیق لازم است و یا استفاده از اطلاعات مراکز نظرسنجی و افکارسنجی شهروندان در این مواقع بیش از هر ابزار دیگری به کار تحلیلگر میآید. برونداد حرفهای درون گروهی و شنیدههای غیرمستند را به تحلیل مبدل کردن و تفسیری خاص از خبرها و دیدارهای گروهی داشتن، خطا است. فهم نادرست از نگاه حاکمیت درباره رویدادها نیز تحلیل را به بیراهه میبرد.
غالب بودن نگاه جناحی و بروز واکنشهای آنی، پرنویسی و درباره هر شرایطی اظهار نظر کردن، تحلیلگر را از نگاه واقعبینانه دور میسازد. مینویسد که جاهای خالی را پر کند، نظر میدهد که در مقابل حریف به اصطلاح کم نیاورد ولی از این واکنشها تحلیل بیرون نمیآید، بیراهه گشوده میشود. مسیری که سرانجامی جزء آدرس اشتباهی دادن ندارد. در واقع ما غرق در فکر و رفتار گروهی میشویم و در همان حالت غرق شدن اقدام به اظهار نظر میکنیم، بدون تردید این نگاه همهنگر نیست، نگرشی است محدود و بسته و پرخطا. یادداشتهای فرهاد جعفری و ستوننویسهای سایت دولت بهار، میدان ۷۲ و… نمونهایی است از میان هزاران تحلیل!
بازگردیم و یادداشتهای منتشر شده توسط جریانهای سیاسی کشور در شش ماه گذشته را دوباره بخوانیم. بدنه جوان جریان اصولگرا همچنان از احمدینژاد حمایت میکند و خواستار آن است که ایشان در صحنه حضور داشته باشد، چرا که هیچ کس رایآورتر از ایشان در میان اصولگرایان نیست. همزمان کارنامه اجرایی دولت قبل را قابل دفاع میدانستند؛ گویا فراموش کردند کاهش درآمدهای نفتی کشور، کاهش فروش نفت، توسعه نیافتن صنایع بالادستی، افزایش تحریمهای بینالمللی و تورم بیش از ۴۵ درصد، گستردهتر شدن فساد اداری و مالی همه و همه هدیه بدترکیب دولت نهم و دهم به مردم ایران بود. از سویی دیگر جریانی که تلاش میکند خود را نیروی تئوریک نشان دهد در میان تحلیلها و خبرهای منتشر شده بیش از دیگر افراد برای شخص رییس دولت سابق جا باز میکرد. تکلیف نشریات طرفدار دولت نهم و دهم نیز روشن است، به یکباره همه نابسامانیهای برجای مانده از دولت قبل را فراموش کردند و به نقد دولت جدید نشستند، هنگامی که چنین یادداشتها و تحلیلهایی منتشر میشود میتوان در میان خطوط نوشته نشده مشاهده کرد که تهیهکنندگان نشریه با سرعتی درک کردنی به استقبال احمدینژاد میروند.
هنگامهای که نمایی غیرواقعی در مقابل خویش ترسیم میکنیم و دیگران را تشویق به دیدن آن تصویر خیالی مینماییم، دیر یا زود متوجه خیالی بودن آن منظره خواهیم شد، ولی ضربهای که واقعیت به ما میزند آنچنان قوی است که دچار سرگیجه میشویم. وضعیت امروز تحلیلها و یادداشتهای منتشر شده در اغلب سایتها وابسته به جریان پایداری-اصولگرا چنین است. تمام آرزوها و خواستههای خویش را در نوشتارهای تحلیلی منتشر کردند، تا حدودی نیز موفق شدن شماری از شهروندان را نیز با خویش همراه سازند، ولی به دلیل نداشتن تحلیل درست از شرایط ایران امروز با نهی مقام رهبری درباره نیامدن احمدینژاد به صحنه رقابتها تمام آن برداشتهای اشتباه فرو ریخت.
دیدن نشانههای این نهی و اجازه ورود ندادن دوباره به عرصه انتخابات چندان پوشیده نبود، بروز واکنشهای مخالف در برابر رفتارهای شخصی و سیاستهای دولت نهم و دهم از سوی بزرگان و معتمدان جریان اصولگرا در فضای عمومی قابل رصد کردن بود. کمتر سخن و مصاحبهای را میتوان یافت که شخصیتهای تاثیرگذار اصولگرا از ورود دوباره ایشان و حتی عملکرد دولت وی حمایت کرده باشند، هر چه بیان شده و نوشته شده حاوی نقد و نفی آن دولت پرهزینه بوده است، چنانچه اظهار نظر شماری از نزدیکان رییس دولت سابق را در میان این نظرات حذف کنیم، آنچه از سوی بخش تصمیمساز منتشر شد نشان دادن چراغ قرمز به احمدینژاد بود و نه سبز!
ادامه تحلیلهای نادرست را میتوان همچنان در نشریات، سایتها و گروههای وابسته به جریان اصولگرا-پایداری در فضازی مجازی دید، وقتی بنای تحلیل نخست اشتباه گذاشته میشود در ادامه نیز خبرها و یادداشتهای غیرواقعی منعکس و کمتر خبری از واقعیت میتوان گرفت. انتشار اولین خبرها از جلسه رهبر انقلاب با رییس دولت سابق انکار شد، در گام بعدی برگزاری جلسه را پذیرفتند ولی نهی به انتخابات را ندیدن و یا به چشمشان نیامد و… این نوع واکنشها حکایت از تحلیلهای نادرست سیاسی دارد، بازگو کننده نگاه غیرواقعی و کانالیزه شده به شرایط تغییر یافته کشور است، روایت اشتباه دیدن و نادرست ترسیم کردن رویدادهاست.