دستورالعمل امام علی(ع) برای برخورد با یک مسئول مفسد اقتصادی

خورنا – نوید خواجه حسینی/ حضرت علی(ع) در برخورد با مفسد اقتصادی ذره ای اغماض نکرد / مفسد اقتصادی را تازیانه بزن و او را در بازار بگردان تا بی آبرو شود.

دستورالعمل امام علی(ع) برای برخورد با یک مسئول مفسد اقتصادی

در دوران حکومت امام علی علیه السلام، به آن حضرت خبر رسید که “ابن هرمه” مأمور حکومتی ناظر بر بازار اهواز، مرتکب خیانتی شده است. امام علیه السلام پس از اطلاع، به فرماندار خود در اهواز چنین خطاب فرمودند:
” هنگامی که نامه مرا خواندی، ابن هرمه را از نظارت بازار برکنار دار و او را به مردم معرفی کن، و به زندانش بیفکن و آبرویش را بریز، و به همه بخشهای تابع اهواز بنویس که من _علی_چنین عقوبتی برای او معین کرده ام. مبادا در مجازات او غفلت یا کوتاهی کنی، که نزد خدا خوار می شوی، و من به زشت ترین صورت ممکن تو را از کار بر کنار می کنم و خدا آن روز را نیاورد.

و چون روز جمعه رسید، او را از زندان درآور و ۳۵ تازیانه به او بزن و او را در بازار بگردان. و هر کس گواهی آورد که ابن هرمه از او چیزی گرفته است، او را با گواه قسم بده، و مبلغ را از مال ابن هرمه بردار و به صاحب آن بپرداز و دوباره او را خوار و سر افکنده و بی آبرو به زندان بازگردان، و پاهایش را در بند بگذار، و تنها برای نماز باز کن و فقط اگر کسی برایش خوراک یا نوشیدنی یا پوشاک یا زیر اندازی آورد به او برسان.

مگذار ملاقاتی داشته باشد، تا مبادا راه پاسخگویی به محاکمه را به او یاد دهند و به آزاد شدن از زندان امیدوارش سازند. و اگر دانستی که کسی چیزی(عذری) به او آموخته است که به مسلمانی زیانی می رساند، او را نیز تازیانه بزن و زندانی کن تا توبه کند.

شب ها زندانیان را به فضای باز بیاور تا تفریح کنند، جز ابن هرمه! مگر بترسی که بمیرد، در این صورت او را نیز به حیاط زندان بیاور و اگر دیدی هنوز طاقت تازیانه خوردن دارد، پس از ۳۰ روز، ۳۵ تازیانه دیگر- به جز ۳۵ تازیانه نخستین- به او بزن. و برای من بنویس که درباره بازار(و نظارت بر آن) چه کردی، و پس از این خائن، چه کسی را برگزیدی، در ضمن حقوق ابن هرمه خائن را نیز قطع کن ”
دعائم الاسلام ۵۳۳-۵۳۲ / الحیاه ۴۱۰-۴۰۹

برخورد قاطعانه حضرت علی(ع) با وابستگان خود

در زمانی که دختر بزرگوار حضرت علی(ع) به مناسبت جشن عید قربان گردنبندی از بیت المال به عاریه گرفته بود، این امام بزرگوار خطاب به خزانه دار خود فرمودند: اگر دختر من این گردنبند را به عاریه مضمونه نمى گرفت، نخستین زن هاشمیه اى بود که دست او را به عنوان دزد مى بریدم.
این سخن به گوش دختر آن حضرت رسید پس به نزد پدر آمده و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! من دختر شما و پاره تن شما هستم. چه کسى از من شایسته تر به استفاده از این گردنبند بود؟
حضرت فرمود: دخترم! انسان نباید به واسطه خواسته هاى نفس و خواهشهاى دل، پاى از دایره حق بیرون بگذارد. آیا همه زنان مهاجر که با تو یکسانند، در این عید به مانند چنین گردن بند خود را زینت داده اند تا تو هم خواسته باشى در ردیف آنها قرار گرفته و از ایشان کمتر نباشى؟

دزدی از یک شخص بهتر از دستبرد به بیت المال است

شبی عقیل به عنوان مهمان بر آن حضرت در کوفه وارد شد. حضرت مقدم‏ برادر را گرامی شمرد و احترام کرد. امام حسن (ع) به اشاره پدرش‏ یک پیراهن و یک ردا، از مال خودش به عقیل اهدا کرد. هوا گرم بود، علی و عقیل روی بام دارالاماره کوفه نشسته بودند.
عقیل انتظار سفره‏ رنگینی داشت، بر خلاف انتظارش غذای ساده ‏ای بیش نبود. بعد عقیل حاجت‏ خود را اظهار کرد و گفت: زودتر باید به خانه‏ ام برگردم و خیلی مقروضم، آمده ‏ام شما دستور بدهید قرض من را بدهند. فرمود: چقدر مقروضی؟ گفت: صد هزار درهم. فرمود: چقدر زیاد! بعد فرمود: متأسفم که اینقدر تمکن ندارم که‏ همه قرضهای تو را بدهم ولی همینکه موقع حقوق و تقسیم سهمیه‏ ها شد من از سهم خودم تا آن اندازه ‏ای که مقدور است، خواهم داد.
عقیل گفت: سهم تو که چیزی نیست، چقدرش را می‏خواهی خودت برداری و چقدرش را به من بدهی‏، دستور بده از بیت المال بدهند. فرمود: بیت المال که ملک شخصی من‏ نیست، من امین مال مردمم، نمی‏توانم از بیت المال به تو بدهم. بعد که‏ دید عقیل خیلی سماجت می‏کند از همان پشت بام که به بازار مشرف بود و صندوقهای تجار دیده می‏شد به صندوقها اشاره کرد و فرمود: من یک پیشنهاد به تو می‏کنم که اگر عمل کنی همه قرضها را می‏دهی و آن اینکه این مردم‏ تدریجا به خانه‏ ها می‏روند و اینجا خلوت می‏شود و صندوقهاشان که پر از درهم و دینار است اینجا هست، همینکه خلوت شد برو و این صندوقها را خالی‏ کن و قرض هایت را بده. عقیل گفت: برادر جان سر به سر من می‏گذاری، به من پیشنهاد دزدی می‏کنی، مگر من دزدم که بروم مال مردم بیچاره ‏ای را که‏ راحت در خانه های خود خوابیده ‏اند بزنم؟! فرمود: چه فرق می‏کند که از بیت المال به ناحق بگیری و یا این صندوقها را بزنی، هر دو دزدی است. بعد فرمود: پیشنهاد دیگری به تو می‏کنم، در این نزدیکی کوفه شهر قدیمی‏ حیره است و مرکز بازرگانان و ثروتمندان عمده‏ ای است، شبانه دو نفری‏ می‏رویم و بر یکی از آنها شبیخون می‏زنیم. عقیل گفت: برادر جان من از بیت المال مسلمین کمک می‏خواهم و تو این حرف ها را به من می‏زنی؟! فرمود: اتفاقا اگر مال یک نفر را بدزدی، بهتر است از این که مال صدها هزار نفر را بدزدی. چطور است که ربودن‏ مال یک نفر اسم دزدی دارد و ربودن اموال عمومی دزدی نیست؟

بوسیدن دست کارگر توسط پیامبر اسلام(ص)

انس بن مالک گوید هنگامی که رسول خدا (ص) از جنگ تبوک بازگشت ، سَعد انصارى به پیشواز وى آمد .پیامبر پس از آن که دست او را فشرد ، به وى فرمود:به چه سبب دستانت این گونه سخت و زبر شده است؟» گفت: اى رسول خدا! بیل می زنم و طناب می کشم و خرج زندگی خانواده ام مى کنم . پس رسول خدا(ص) دست وى را بوسید و فرمود: این دستى است که هرگز آتش به آن نمى رسد.

اُسد الغابه ، ابن اثیر ج ۲ ص ۲۶۹ ؛
تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج ‏۷، ص ۳۵۳٫