حرفای توی تاکسی!

خورنا – همه تقریباً میدونیم که معمولا تو تاکسی ها راجع به هر اتفاقی بحث میشه.تصمیم گرفتم که سوار تاکسی بشم و ببینم راجع به چه مسائلی مردم حرف میزنند.چند دقیقه ای معطل شدم تا تاکسی اومد و سوار شدم و سلام کردم ولی جوابی نشنیدم نه از طرف راننده و نه از طرف پسر جوانی که دانشجو بنظر میرسید و موهاشو داده بود سمت خدا(زده بود بالا).پس عقب نشستم و راننده حرکت کرد.راننده شروع کرد به حرف زدن و از گرون شدن قیمت ها و مسکن حرف میزد،پسره که گویا این حرفا براش مفهومی نداشت با حالت تعجب به راننده نگاه کرد و گفت: واقعا مشکلات زیاد شده،بنظرتون امروز من چرا با تاکسی دارم میرم دانشگاه؟ چون مازراتی ای که مامی برای تولدم خرید امروز نمیدونم کدوم از خدا بی خبری چرخ هاشو پنچر کرد منم عجله داشتم با تاکسی اومدم،میگم راستی قیمت هر چرخ مازراتی چقده؟ راننده جوری گیج شده بود که انگار ازش راجع به سبک نئورئالیسم فیلم های ده نمکی پرسیده بودن نگاهی به من کرد،منم گفتم: نمیدونم تو گوگل سرچ کن. بعد موبایلشو بهم داد گفت :ببخشید گوگلش کجاست بلد نیستم!! من داشتم راهنمایش میکردم که ماشین توقف کرد و پسر و دختر جوانی سوار شدند.
پسر از نحوه نگاه کردنش مشخص بود خیلی دختره که نامزدش بود رو دوست داره و داشتند راجع به برگزاری مراسم عروسی حرف میزدند،پسر: عشقم مراسمی بگیرم برات که همه کف کنند.
دختر:وای چقد خوب ولی من شرط دارم.
پسر:چه شرطی؟
دختر: نمیخوام مثل ادم های دمده سکه مهرم کنی،باید کلِ اجزا بیرونی بدنت رو مهرم کنی.!
پسر: خب عزیزم این مهریه یه کم غیرمعمول نیست؟!
دختر:نه کجا غیرمعموله؟سمیرا دوستم که ۲کیلو دم مارمولک سمی جنگل آمازون مهریشه.
پسر:خب قبول ولی قول میدی تا همیشه پیشم بمونی؟
دختر: حالا ببینیم چه میشه،کسی فردا رو ندیده.
پسر در حالی که از ذوق اولیه اش کم شده بود تکیه داد به صندلی و بیرون رو از شیشه کثیف تاکسی نگاه میکرد و به اجزا بیرونی بدنش برای اولین بار فکر میکرد ودختره هم گویا به سمیرا داشت پیام میداد و راجع به مهریه حرف میزد، پسر پولداری هم که جلو نشسته بود با گوگل سر و کله میزد و ترفندهاش رو یاد میگرفت ،راننده هم گویا هنوز تو سرش قیمت چرخ مازراتی رو تخمین میزد و من هم پیاده شدم و درحالی که به سمت خونه میرفتم متعجب بودم از خودم که برام تازگی داشت این رفتار ها ولی انگار برای مردم عادی بودند این رفتارها..