پزشکان و رویداد تلخ بیمارستان خمینی شهر

خورنا – رضا صادقیان: نام برخی از شهرها همیشه در تیترهای خبری روزنامه‌ها، نشریات و سایت‌ها به چشم می‌خورد. به صورت عادی و برای هر روزنامه‌خوانی رویدادهای به وقوع پیوسته در شهرهای بزرگ بیشتر جلب‌توجه می‌کند. پایتخت که جایگاه انحصاری خاص خود را در میان خبرها دارد، جایگاهی که سبب شد اولین شبکه استانی در شهر تهران راه‌اندازی شود، روزنامه همشهری که ارگان رسمی شهرداری تهران است بیش از آنکه خبرهای مربوط به دیگر شهرها را پوشش دهد وظیفه خود می‌داند از کوچکترین خبر در سطح استان تهران چشم‌پوشی نکند، روزنامه ایران نیز با وجودی اینکه روزنامه دولت‌مردان وقت است و قرار داشتن بخش زیادی از دولتی‌ها در شهر تهران ناخواسته خبرهای کلان شهر تهران را مکتوب می‌نماید! دیگر نشریات هم چنین هستند، معمولا وقوع رویدادهای کوچک و بزرگ در دیگر شهرها برایشان چندان مهم نیست، مگر اهل رسانه از مرکز استان دست در دست هم دهند و صدای خویش را از نشریه‌ای استانی با انعکاسی نه چندان درخور توجه نشر دهند! خلاصه آنکه رویداد تلخ به‌وقوع پیوسته در بیمارستان اشرفی اصفهانی خمینی شهر اگر در ابعدادی کوچکتر و یا شمارگان بخیه‌های کمتری به روی چانه‌های پسربچه روبرو بود بدون شک انعکاسی در نشریات و یا گروه‌های مجازی نداشت؛ حتی می‌توان گفت اگر به جای پسربچه، پیرمردی و یا خانمی با گذر از دهه چهارم زندگی‌ می‌بود نوع نشر خبر و میزان واکنش‌ها بسیار متفاوت می‌شد!

شاید بیشترین انعکاس خبری که در مورد خمینی شهر در فضای مجازی تا به امروز وجود داشته، ممانعت نیروی انتظامی از هیات‌های مذهبی و برخی عزاداران تاسوعا و عاشورای حسینی به دلیل قمه‌زدن بوده است! عزادارانی که همچنان گمان می‌کنند قمه زدن و خون ‌انسان را بر زمین جاری سازند بسیار ثواب دارد، هر ساله همین اشخاص در غالب گروه‌های چند نفری به گوشه‌ای می‌خزند و شمشیر به دست بر فرق سر می‌کوبند، نماهای مختلف از فرق شکافته خویش می‌گیرند و فیلم‌های موجود را بر روی فضای مجازی نشر می‌دهند تا به همگان بیان دارند همچنان از شعائر دینی خویش با هر روشی دفاع می‌کنند! اگر در سایت یوتیوپ و یا آپارات نام “خمینی شهر” را جستجو کنید فقط با همین تصاویر روبرو می‌شوید، ناگفته نماند چند سال پیش عده‌ای از جوانان شهر مذکور با ظاهری دینی فیلم مستندی تهیه نمودند و با برخی از ملبسین به لباس روحانیت به گفتگو نشتند تا «آداب قمه‌زنی» را تجزیه و تحلیل نمایند!

حادثه اخیر در خمینی شهر به کلی با تمام آنچه تا به امروز به گوش و چشم‌مان رسیده متفاوت بود. بسیار تفاوت داشته و دارد. وزیر بهداشت با آداب مخصوص خویش مسئله بیرون کشیدن بخیه‌ها از چانه پسربچه را با تبصره‌ای قبول و رد می‌کند، از سخن گفتن بیشتر درباره گزارش کارشناسی‌ شده نیز طفره می‌رود، ولی تلاش دارد با اضافه کردن پاراگرافی در انتهای نوشته خویش جو به وجود آمده علیه پزشکان را بشکند. از سویی دیگر خبرهایی به گوش می‌رسد که مقصران اصلی پایشان به دادگاه گشوده شده و حبس شش‌ماه تا سه‌سال در انتظارشان است. واکنش قوه‌قضاییه نیز به دلیل نشر خبر و جریحه‌دار شدن احساسات مردم سریح و سریع بوده است، در واقع هنوز سخن و کلامی از زبان متهمان پرونده پزشکی نشنیده‌ایم، از همین رو نمی‌توان بدون شنیدن سخن آن چهار نفر مقصر رای به مجازات و یا اخراج آنان از سیستم درمانی کشور صادر نمود. از سویی دیگر تعلیق نمودن کارکنان بیمارستان از فعالیت شغلی پیرو همان جو شتابزده صورت پذیرفته است، بارها و بارها چنین رویدادهای تلخی در بیمارستان‌ها و شهرهای دیگر روی داده است ولی هیچ‌فردی جابجا نشده است و هیچ پرستاری به دلیل کوتاهی و یا کم‌کاری در انجام وظیفه‌اش از کار اخراج نگردیده، مهم‌تر آنکه پُست هیچ کدام از مسولان بیمارستان اندکی تکان نخورده است. در شرایط فعلی ما به‌یکباره و ناخواسته در وضعیت جو‌زده و پرفشار خبرهای نشر یافته و توهین‌های مکرر در فضای مجازی زندگی می‌کنیم که باعث شده مسولان امر در کمترین زمان ممکن و به دلیل تحت تاثیر رسانه‌های مجازی و چاپی کشور قرار گرفته و حکم بر اخراج و یا تعلیق و یا زندان پزشک و دیگر افراد درگیر ماجرای «بخیه» دهند!

مسئله را می‌توان از زاویه‌ای دیگر نگریست. کمتر پزشک و یا پرستاری را می‌توان یافت که در گروه‌های اجتماعی به دفاع از عملکرد مقصران بیمارستان اشرفی اصفهانی بپردازد(یکی از دوستان پزشک بعد از دیدن خبر مربوط به بیمارستان مذکور می‌گفت شخص پرستار مقصر اصلی است و ایشان نباید به حرف پزشک گوش می‌داده است!)، بدتر آنکه جو آنقدر هیجانی و یک‌سویه گویی گردیده که راه برای شنیدن سخن پزشکان تا حدودی مسدود و یا پرهزینه شده است. سخن راندن در چنین شرایطی هر نویسنده‌ای را با سیل اتهام‌های واهی روبرو می‌سازد، از همین رو دیگر پزشکان زبان در دهان گرفته و وارد معرکه‌ طوفانی رسانه‌ها نمی‌شوند. می‌توان جامعه پزشکی و یا همان لابی‌ کنندگاه و تعطیل کنندگان سریال طنز «درحاشیه» را عامل اصلی جو فعلی دانست، کسانی که غالب و محتوای طنز را برای حرفه و فعالیت‌های اصلی و فرعی خود قبول نداشتند و با تلاش‌های بسیار کرکره ساخت و پخش سریال را برای همیشه پایین کشیدند! فشار پزشکان و تعطیل کردن سریال با حاشیه‌هایی همراه بود؛ ولی تمامی آن لابی‌کنندگان که سرانجام زورشان به تهیه کننده و کارگردان رسید فراموش کرده بودند سازندگان سریال براساس شنیده‌ها، دیده‌ها و واقعیت‌های موجود و نه ذهنیت‌گرایی و پرورش توهمات در جامعه‌ پزشکی قسمتی از آن جامعه را مورد نوازش نقادانه قرار داده‌اند و اساسا رویکردشان نفی کننده نبود! ولی چنین نقدی برای کسانی که هیچ سخن مخالفی را نمی‌شنوند و گاه دیگر همکاران خویش را بی‌سواد، پول‌دوست، عشق سکه، مال‌پرست و کاسب بیمار و یا … می‌نامند سخت گران آمد و فضای نقد را مسدود و حال با سیل توهین‌ها و بی‌احترامی‌ها مواجه شده‌اند.

حادثه خمینی‌شهر در هر ابعادی رخ داده باشد، محکوم است. برخی عنوان می‌دارند؛ به دلیل آنکه مادر پسربچه ناتوان از پرداخت هزینه مالی بوده است پرستار به زدن یک بخیه زخم را می‌بندد و اساسا بخیه‌ایی به چانه کودک زده و باز نشده است و آنچه در رسانه‌ها عنوان می‌شود دروغ و کذب محض است. حال اگر حادثه در شکل اول و یا دوم روی داده باشد در اصل داستان چندان تفاوتی نمی‌کند. بروز چنین بی‌اخلاقی در حلقه پزشکان که سر و کارشان به جان آدمیان در ارتباط مستقیم است با دیگر شغل‌ها تفاوت‌های بسیار دارد. سکه‌ای شدن و به عبارتی دیگر پولی شدن رابطه‌های انسانی را در تمامی ابعاد به تصویر می‌کشد، رابطه‌ای که انسان به انسانی دیگر به چشم سکه و یا پول می‌نگرد، در چنین نگرشی انسان در هر جایگاهی که قرار گیرد بدون پول و یا سرمایه به هیچ گرفته می‌شود و سزاوار کوچکترین کمک‌ها نیز نمی‌باشد،‌ نگاهی که سرانجام به نفی و بی‌ارزشی جان آدمی منتهی می‌شود و در چنین رویدادی با بی‌توجهی به جان آدمی روبرویم.

حادثه بیمارستان و بی‌توجهی به چانه پاره شده کودک انعکاس کوچکی از روابط اجتماعی، رفتاری، اخلاقی، اقتصادی و … ایران امروز است. برای بررسی چنین رویدادی ابتدا باید تمام آن واقعه را از بطن روابط اداری و سازمانی بیرون کشید، دکتر و پرستار قبل از آنکه وظیفه شغلی و اداری به گردنشان باشد در جامعه به عنوان انسان زیست می‌نمایند، انسانی که وظیفه‌های اخلاقی‌ و دینی‌اش وی را وامی‌دارد فارغ از جایگاه سازمانی‌اش به دیگری در حد توان مدد رساند، مادر و فرزند بیمارش نیز قبل از هر امری انسان و آدمیانی با حق زیستن در جامعه هستند، در چنین منظری ساده‌تر و با حاشیه‌های کمتری می‌توان رویداد تلخ را به تحلیل نشست، به بیانی دیگر وقوع رویداد به گونه‌ای سامان یافته که کمترین توجهی به بیمار و حق وی به عنوان انسان کمتر مشاهده می‌شود.

امیدآنکه بعد از کاسته شدن از جو رسانه‌ای و دوری جستن از سخنان تند، پزشک و پرستار وقت را بدون حکم قضایی محکوم دانستن و طی شدن مراحل تنبیه سازمان و … جامعه‌شناسان و محققان فرهنگ پا به عرصه گذارند؛ به تحلیل ننشستن چنین وقایعی سبب می‌گردد خواب اخلاق در ایران امروز سنگین‌تر از هر زمانی گردد و شاید دیر زمانی چند رویدادی تلخ‌تر از واقعه امروز به وقوع پیوسته و آن زمان دیگر وقت برای گوش‌زد نمودن بی‌اخلاقی‌ها به مردمان در هر حرفه و شغلی بسیار دیر باشد.