دل نوشته ای به مناسبت روز قربان/ ناصر چوپان
خورنا – ناصر چوپان: بوی شب قدر می آید از دل امروز که “روز نیایش” است و “ابتدای راه مهر” ….!
هنوزنمیدانم که آیا “شب قدر” ، روزترین شب هستی است و یا “روز عرفه” ، شب ترین روز خلقت خدا…!!!
اما میدانم که در شب قدرش ، خدا را با باحضور ماه و ستاره ها میخوانم و در دل عرفه با خورشید همکلام میشوم تا خدا زمزمه های بندگی ام را بشنود و در زلال اشکهایم گوهر توبه و صداقتم رابیابد….
روز عرفه ، ایوان هزار نقش معرفت و خداشناسی است . . .
پس باید اینگونه ابتدا به سخن کرد که ؛ خدایا من اگر بد کنم تو را بنده های خوب بسیار است ،
اما تو اگر مدارایم نکنی ،
مرا دگر خدایی به مهربانی تو کجاست ؟!!!!
امروز روز حاجت گرفتن از همان خدای رحمان و رحیمی است که در آغازهر کاری از جمله نمازهایمان فریادش میکنیم…..در عرفه باید آنچنان برای خود اصرار کرد و بخشش خویش را از خدا خواست و همزمان آنچنان دردهای دیگران را از برابر دیدگان عبور داد و برایشان زیباترین تقدیرها را مسألت نمود تا در پرتوی پافشاری برای خود و دیگر بندگان خدا ، مهمان ناب ترین اشکهای چشم خویشتن شد !
وآنگاه که دل آماده درک محبت خدا گردید باید تا کوفه با پای دل رفت و همدم مرد غریبی شد که “مسلم “بود و “سفیر آشکار عشق”…….!!!
آری امروز شه عشق در عرفه و عرفات ، خدا را میجوید و دل در گرو راهی می سپارد که بسوی بارگاه کبریایی اش در کربلاختم خواهد شد و توأمان، سفیرش ، غریبانه از دارالاماره تا خدا ، عرفه میخواند…!!!
پروردگارا…..
من ، نه “فرهاد”م که از داغ “شیرین” غربت مسلم بمیرم ،
و نه “حسین ” ام که همچون “ایوب” ، دنیا را رهاکنم و با اکسیر عرفه تا کوی تو شتابان منزل ها را یکی پس از دیگری بشمارم…..!!!
من همان بنده بیمقدار توأم که “قدر”خویش را در” نیایش” ، اشک زلال ، همراهی با غربت مسلم و غم بی پایان حسین میجوید………
مولای من….
راهم ده و راهم نما تا درسایه سار “مدرسه “حسین و “کلاس درس” عرفه ، بسلامت مهمان تو گردم…..
✋? سلام دوست عاشق من….
آسمان امروز دلت، ابری ترین ، دیدگانت , بارانی ترین و
دریای عشقت بی کرانه ترین باد.