نقدی بر خورنا و یک خبر/ خشکاندن ریشه تعصبهای قومی؛ به ایران بیندیشیم
خورنا – رضا صادقیان: سایت خورنا، با نشر مطلبی به نام “شخصیت های دزفولی را بشناسیم“، به قلم احسان متین صاحب این سطور را به تعجب واداشت! در این نوشتار تلاش میکنم به جای نقد رفتار سایت و یا سردبیر محترم، به واکاوی نوشتهای پر ایراد منتشر شده بپردازم، نوشتهای که اگر در مقابلاش ایستادگی نکرد و نادیدهاش گرفت آهسته و آرام مطالب منتشر شده و پر از ایراد در محیط مجازی را به جای نوشتاری قابل استناد و علمی به خورد خوانندگان میدهند، شگفتا که فکر سادهخواه بسیاری از خوانندگان در جستجوی همین مطالب است و نه چیزی دیگر. در واقع این نوع نوشتارها بنا به دلایلی که در پی خواهد آمد، انعکاس دهنده آشفتگی فکری-ذهنی موافقان آن است! کسانی که خود را به جایی از نظر شخصیت فردی و اندیشه متصل نمیدانند و تلاش دارند با دامن زدن به هویتهای محلی-قومی و جغرافیایی در زمانه حال برای خویش شخصیت فرضی بنا نهند. حسین بشیریه در مقاله ایدولوژی سیاسی و هویت اجتماعی در ایران مینویسد: هویت تمدنی یا فرهنگی یا نژادی یا قومی ناب و خالص واقعیت تاریخی ندارد بلکه برساخته ایدولوژیک است. وی در ادامه همین فقره مینویسد: داعیه خلوص فرهنگی، زبانی، ملی، مذهبی و قومی، محصول آگاهی کاذب است که به واسطه ایدولوژیهای کلیپرداز جدید مطرح شده است.(بشریه، حسین، ایدولوژی سیاسی و هویت اجتماعی در ایران)
اولین گام هویتیابی و دست یافتن به آگاهی کاذب از همین شخصیتشناسیها برمیخیزد. کسانی که آگاهانه فضای غیریتسازی و دیگر بودگی را با نوشتن چنین مطالبی بنا مینهند و انسانهایی سادهدل و کمفکر همان مطالب را با افتخار در شبکههای مجازی نشر میدهند. اساسا برای نشر دهندگان هیجان مهم است و نه تامل کردن درباره نوشتهای که بخشهایی و یا کل آن مطلب دروغ محض به شمار آید.
دوسال قبل یکی از دوستان ساکن در تبریز همین اسامی را برایم ایمیل کرد، شکلک خندهای هم در پایان متن ارسال شده قرار داده بود؛ اسامی را دیدم و صفحهام را بستم. نه اسمها و نه رسمهای قید شده در پرانتز برایم مهم نبود، اگر در این میان چیزی مهم باشد میزان خدمت، اندیشه و تلاش این عزیزان برای سرزمین مادریشان است و نه محل تولد و یا روزگاری سر کردن در شهر و شهرستانی دیگر. پرداختن به محل تولد و یا یافتن هویت کاذب برای هر کدام از شخصیتها، انسان را از کاوش و جستجو نمودن در اندیشه آنان بازمیدارد! در اولین گام به سوی هویتیابی، شخص یابنده شهر و دیار نویسنده نخستین فردی است که با تهیه چنین لیستهایی جفایی بزرگ در حق آن بزرگ و گرامی مینماید. نویسندگان بزرگ و تحصیلگردگان با تدبیر متعلق به هیچجا نیستند، مگر سرزمین ایران و جهان، متعلق به تمام مردمان جهان هستند و در قفس سخت تعصب جای نمیگیرند. در ادامه چند جملهای در پی میآید.
یک: چندی قبل در مقاله در سایت خورنا با نام “ما، آنها و تعصبهای ناتمام” بخشی از این تعصبورزی و شخصیت تراشیهای بیهوده را نوشتهام. در بخشی از همان مقاله و با توجه به لیست منتشر شده از سوی شهرداری دزفول آوردم: در میان تمام اشخاصی که نام برده شده برخی از این افراد حی و حاضر وجود دارند. مثلا دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی با مدرک دکتری دامپزشکی. و یا دیگران، نام برخی از این گرامیان را جستجو کردم و مشخصات آنها را یافتم و مهمتر آنکه وجود خارجی دارند، نمونه دکتر همایون که پروژه تحقیقاتی سیستمهای امنیت ناسا را هدایت میکنند. ولی برخی از این نامها فقط یک اسم هستند! تعجب نکنید، تمام واژههایی را که میشناسید و یا مشابه همین کلمه «پروفسور چله مال (عضو ناسا)» را در اینترنت و سایت ناسا و سایتهای وابسته به ناسا و حتی سایتهای فارسی زبان جستجو کردم؛نتیجه:هیچ! ساختار سازمانی ناسا را همینجا نگاه کنید تا خدایی نکرده شک کرده از دنیا نرویم، اگر انسانی زرنگ و تیزیاب لینکی معتبر در همین زمینه نیابد، در واقع با زبان بیزبانی میگوییم: این آقا وجود خارجی ندارد.
در میان نامهای حقیقی چشمان ما به نامهای اشخاصی ساخته و پرداخت ذهنهای بیمار هم روشن میشود. دلیل چنین کاری چیست!؟ بدون شک در همان لیست و یا لیست نخبگان فلان شهر و شهرستان میتوان بهسادگی ایرادهای اساسی یافت. ولی دامن زدن به چنین جوی نشانه چه میتواند باشد و اساسا چرا برخی از اشخاص خواب و خوراک را از خودشان دور کردند تا متفکران،کوششگران و دانشمدان را به نام شهرستان و یا روستای خود به ثبت برسانند!؟ اصلا چنین کاری شدنی است؟ این کار اندکی و یا به میزانی فراوان بیخردی در خود دارد؛ تامل کنید تا بگویم.
دو: بخشهایی از این اطلاعات، خصوصا وقتی قرار شد لیست بالا بلندی در اختیار خواننده قرار گیرد ناخواسته با سهلانگاریهای آگاهانه همراه میشود و ترکیبی از سخن راست و ناراست را ارایه میدهد. فرض کنیم شهری و یا شهرستان خاصی اشخاص سرشناسی داشته باشد، چه در قدیم و یا دوران معاصر، تهیه این لیست با ادبیاتی قوممدار و قبیلهای به کار چه کسانی میآید و در نهایت اینکه وارد ساختن نامهای جعلی و دستهبندیهای نادرست انجام دادن چه کمکی به گرههای فروبسته شهری و استانی مینماید؟ به گمان راقم این سطور افتادن به دام این تعصبورزیها هیچ آینده درخشانی را نه تنها نوید نمیدهد که خود باعث و بانی تخریب چهره تهیه کنندگان و گاه مورد تمسخر واقع شده از سوی شهروندانی دیگر میشود! نمونهاش همین لیست! چرا میگویم اطلاعات لیست غلط است به چند مورد اشاره میکنم. در دستهبندی شخصیتهای علمی با نام سه گرامی روبرو میشویم؛ قیصر امینپور، احمد محمود و غلامعلی رجایی. واقعا نمیدانم کی و براساس کدام نوشته و یا نظریه کسانی چون این انسانها میتوانند در بخش علمی قرار گیرند؟ غلامعلی رجایی، مشاور رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام گاه قلم به دست میگیرد و یادداشتهایی در حوزه سیاست و یا دفاع از جایگاه آیتالله هاشمی مینگارد، ولی نه ایشان و نه نزدیکان وی مدعی علمی بودن مقالات وی نبوده و نیستن. نوشتههای ایشان سیاسی است و نه چیزی دیگر. همچنین احمد محمود، پرورش یافته فکر و اندیشهایی است که از قومیت و قبیلهگرایی به شدت پرهیز داشته است، این برداشت را میتوان در تک تک آثار وی مشاهده کرد. برای وی هیچگاه مهم نبوده که نویسندهای از کجا آمده و یا اصل و نصب وی به کدام شهر و روستا بازمیگردد. خانه نمادینی که در رمان همسایهها با آن روبرو هستیم، بیانگر همین نگاه کرد، مردمانی مختلف با زبان و گویشهای متفاوت در خانهای گرد هم زندگی میکنند، تنها چیزی که میان آنها نیست دامن زدن به قوم و قبیلهشان است! قیصر امینپور نیز به هم ترتیب؛ کدام شعر وی را میتوان یافت که به افتخاز قومی خاص سروده باشد و یا رگههای از دزفولی بودن و گتوند در آن یافت شود؟
سه: تهیه و انتشار چنین لیستهایی فرقهگرایانهایی همچون بهمن روزگاری نه چندان دور بر سر سازندگانش فرود خواهد آمد، وقتی شما خود و ساکنان محیطی خاص را از دیگران مجزا کردید و در بوق غیریتسازی و تفاوت دمیدید، دیگرانی یافت میشوند که با دروغ دم شیپور را به پمپ باد متصل کنند و گوی سبقت را با نهایت سرعت از شما و همراهانتان بربایند. نمونهاش را در همین ۱۰ روز قبل بیان میکنم. هیات محترم و سختکوش مذاکره کننده ایرانی در وین در حال مذاکره با قدرتهای بزرگ جهانی هستند، به یکباره تصویر و نوشتهای کوتاه منتشر میشود به این مضمون: جوانی که در عکس مشاهده میکنید و در کنار دکتر ظریف میباشد مجتبی سعیدی است، جوانی متولد خرمآباد، رتبه یک دوره دکتری رشته علوم سیاسی دانشگاه هاروارد، دارنده بیش از ۱۰۰ مقاله علمی ISI و موفق به کسب مدال نابغه سال شده است! نوشته و عکسی سراسر دروغ و توهم. این نوشته کمتر از ۴۸ ساعت در تمام شبکههای مجازی منتشر شد، حتما انسانهای ساده دل فلان شهرستان هم به شهر و دیار این جوان نابغه افتخار کردند و هویت نداشته خودشان را در جوان نابغه یافتند، اما اصل داستان چیزی دیگر است! نه آن جوان دانشمند بود و نه اینکه کسی حتی بزرگترین دانشمندان علم سیاست موفق به نوشتن و انتشار ۱۰۰ مقاله ISI شدند، آن جوان ورزیده محافظ دکتر ظریف بوده و است. همین! نمونه دوم، چند سایت تفریح و سرگمی نوشتهای را نشر دادند به این مضمون؛ نابغه گمنام ایرانی، غلامرضا اسکندریان جوانی اهل اندیمشک در حدود ۶۰ سال قبل اولین کمربند ایمنی را کشف و با اجازه مدیر ایران خودرو روی ماشینها نصب شد! البته جعل کنندگان این خبر سراسر کذب اندکی زرنگتر از تهیه کنندگان لیست شخصیتهای درفولی بودند؛ پایین خبر نوشته بودند:به نقل سایت ویکیپدیا(این سایت برای سادهباوران منبع علمی به حساب میآید! ولی برای علمباوران و اندیشمندان ورق پارهای بیش نیست!) و سایت خبری بهار نیوز! با جستجویی ساده در هر دو سایت به دروغ بودن خبر پی میبریم. از سویی دیگر کاشف کمربند ایمنی مهندس سوئدی به نام نیلسن بوهلین است نه جوان اندیمشکی!
چهار: به راستی چرا ابتدا لیستی محلیگرا و به شدت غیریتساز توسط اشخاصی در داخل و یا خارج دزفول نشر و بازنشر و دهها هزار بار در شبکههای مجازی کپی و ارسال میشود و در ادامه همین سریال دنباله دار جوانانی از اندیمشک و خرمآباد به عنوان نابغههای دروغین کشف و تبلیغ میشوند!؟ دوستان بهتر از بنده می دانند، فاصله شهرهای دزفول، اندیمشک و خرمآباد به همدیگر بسیار کم است، ولی همین فاصله کم به دلیل بیخردی و توهمهای عدهای آنقدرها زیاد شده که باعث میشوند دیگرانی اقدام به جعل شخصیتهای حقیقی و فضایی نمایند! آیا این حرکتها چیزی جز غیریتسازی و توهمپراکنی قومی است؟ آیا این حرکتها به غیر از آن بهمنی است که روزی به سر تهیه کنندگانش فرود خواهد آمد؟
پایان نوشتار را از نوشته قبلی نقل میکنم: چنین اشخاصی با معیارهای جهانی موفق به کسب کرسیهای استادی و مدیریتی در دنیای غرب و آمریکا شدند، کسی از بند پ و یا بندهای دیگر سود نجسته تا جایگاهی را به آنان ارزانی کند. به همین خاطر هر زمان که سخن میگویند بسیار دقیق و سنجیده است، از کجا آمدن و شهرشان در کجا بوده جایی و نقشی در فکر و اندیشه آنان نداشته و ندارد. برای نمونه مصاحبهها و برندگان جایزه نوبل را بنگرید، یک خط را نمییابید که دریافت کننده جایزه از شهر و دیار خودشان بگوید و به آن فخر بفروشد! چون میدانند خیابانها، کوچهها و مردم همان شهر در شخصیت علمی و پژوهشی آنان هیچ نقشی نداشتهاند، به همین دلیل سخنشان جهانی است و جهان شمول، درک این جهان بودگی و زیست در جهان برای انسان کوچه اندیش و غرق در معیارهای محلی امکان پذیر نیست.