به قلم رضا صادقیان/ خورنا

نقدی بر شیوه مصاحبه با عباس عبدی/ جای دیگری بازی کردن؛ بازجویی بجای مصاحبه

رضا صادقیان- خورنا روزنامه اعتماد در مصاحبه‌ای نسبتا طولانی با عباس عبدی در تاریخ ۶/خرداد/ ۱۳۹۴، پرسش‌هایی را با مصاحبه شونده طرح نموده که از پرسش و پرسیدن سوال توسط یک روزنامه‌ و یا شغل روزنامه‌نگاری عبور کرده و کوشش نموده شایعات شنیده شده را با سوالاتی بی‌معنی برای استفاده در مصاحبه همراه سازد. پرسش‌هایی که گاه از مرز بازجویی گذر کرده و به سادگی تمام راه مصاحبه را به سویی دیگر برده است، راهی که بتواند عبدی را به اعتراف وادار کند و یا در بهترین حالت ممکن به وی نشان دهد که در تحلیل‌هایش مرتکب خطا و اشتباه فراوان شده است!

به عنوان نمونه در پرسشی می‌گوید: امیدوارم از این پرسش‌ها ناراحت نشوید اما آقای عبدی برخی می‌گویند جنابعالی در زندان دوم با بازجوی‌تان معامله کردید و وادادید؟ و در ادامه همین سوال روزنامه‌نگار ادامه می‌دهد: وادادن یعنی هیچ مقاومتی در برابر بازجویی  نکردید.

خواندن سوالات طرح شده در همان مصاحبه نشان می‌دهد افکار برجای مانده مقاومت در برابر بازجو، اعتراف نکردن در هیچ موردی و یا همراه نشدن با زندانبان و بازجو همچنان مانند تابویی شبه مقدس جلوه‌گر است که زندانی هیچ‌گاه نباید از آن خطوط فرضی و ذهنی خارج‌نشینان گود سیاست‌ورزی اندکی عقب نشسته و یا راهی دیگر را طی نماید! از سویی دیگر، شنیدن رای و نظر دیگران در هنگام بازداشت فعال سیاسی و طرح همان شنیده‌ها و شایعات در قالب سوال و مصاحبه و نشر همان سوالات تکراری و کسل کننده در روزنامه هیچ راهی را در طول زمان نگشوده است، نهایت امر پرسش کننده می‌کوشد از دل این سوالات به نتیجه‌ای خاص و یا روشنگرانه برسد و بخشی از رویدادهای گذشته را به نقد بکشد، در حالی که چنین امری در این نوع مصاحبه‌های مطبوعاتی رخ نمی‌دهد. به یک دلیل ساده، پرسیدن انبوه سوالات که بخشی از آنان دغدغه‌های ذهنی سوال کننده بوده است راه به جایی نمی‌بندد، مگر بیان دغدغه‌های کوچک و سطحی و خوراندن همان افکار کم‌عمق به خواننده. سخن گفتن از وادادگی و یا سازش با بازجو و قدرت حاکم، آدمی را یاد فعالین سال‌های دور می‌‌اندازد،‌کسانی که با علاقه تمام به سوی مرگ می‌رفتند تا نام‌شان به عنوان شهید راه آزادی  برده شود و نه سازش‌گر!

و سوالی دیگر: رابطه‌تان در مشارکت با چه کسانی بهتر بود؟ بچه‌های لانه جاسوسی؟ فرض کنیم عبدی با بچه‌های لانه جاسوسی و یا هم‌کلاسی‌های قبلی در جبهه مشارکت رابطه نزدیکی داشته است. پرسش این سوال چه سودی در بر خواهد داشت؟ کدام بخش از تاریخ و رویدادهای جبهه مشارکت را روشن‌تر از امروز خواهد کرد؟ اگر پرسش کننده، همان‌طور که در بخش دوم سوال بیان می‌دارد جواب این سوال را می‌دانسته پس نیازی به طرح پرسش هم نمی‌بود، مگر آنکه به خواننده نشان بدهد که چقدر حرفه‌ای است و می‌تواند با طراحی سوالات پی در پی و گریز زدن به حاشیه‌ها و شنیده‌های در گوشی یکی از فعالین سیاسی اصلاح‌طلب را آچمز کند! از منظری دیگر، نوع سوال نشانه‌ای کوچک و انعکاس دهنده ندانستن شیوه تصمیم‌گیری‌های درون حزبی و یا جبهه‌ مشارکت را عیان می‌سازد. اینکه کسی مثل محمدرضا خاتمی و یا عباس عبدی در دورن جبهه با چه کسانی هم‌فکری بیشتری داشته‌اند در نگاه درون حزبی معنا پیدا می‌کند، کنش‌ها و واکنش‌های احزاب و جبهه‌های سیاسی را فقط می‌توان از بیانیه‌ها، نشریات حزبی و یا سیاست‌های اعلامی شناخت، در پی یافتن خط و خطوط داخلی احزاب رفتن به کار روزنامه‌نگار نمی‌آید، مگر پرسش کننده هدفی متفاوت را دنبال نماید.

و سوالی دیگر از همان مصاحبه، یعنی خطی که عباس عبدی به عنوان سیاستمدار پیش گرفته یک سیر مستقیم و مشخص است و از آن عدول نکرده است؟ واقعا چه معنایی از این سوالات به ذهن خواننده متبادر می‌شود؟ عدول نکردن چه معنایی در سیاست می‌دهد؟ آیا در دنیای سیاست می‌توان خبر از سیر مستقیم و مشخص داد و فقط یک راه را انتخاب نمود؟ مگر جریان‌های فکری-سیاسی و یا نیروهای اصلاح‌طلب و محافظه‌کار از ابتدای پیروزی انقلاب در سیری مشخص حرکت می‌کردند و گاه از نظرات اول خود دست نشسته و به مسیری دیگر گام ننهادن؟ اینکه سیاست‌مداری از روز اول تا آخرین ساعت فعالیت فکری و یا عملی‌اش در یک سیر مشخص حرکت کند، نشان از نشناختن واقعیت‌ها و امور روزمره جامعه را بازگو می‌کند، اینکه هر فردی بعد از مدت‌ها کنش فکری و عملی سخن و راهی متفاوت را انتخاب نماید چندان غیرعادی نیست. پرسیدن چنین سوالاتی و اصرار برای ادامه و طرح پرسش‌های مشابه، حکایت عوض شدن جای روزنامه‌نگار با بازجو را می‌دهد.

برای نقد و مرور تحولات بعد از خرداد ۸۸ و یافتن راهی برای کاستن از تنش‌ها و اعتمادسازی دوسویه میان نیروهای سیاسی و حاکمیت، نیاز به سوالات مهم و جدی در هر دو طیف اصلاح‌طلب و اصول‌گرا احساس می‌شود. سوالاتی که برون‌داد فکری قابل توجهی به همراه داشته باشد، افکاری که حداقل‌ها و یا حداکثر‌ خطاهای محاسباتی سیاسی و انتخاباتی را قبول نماید و از بازگو کردن آن نقدها در عرصه عمومی واهمه‌ به دل راه ندهد. گشودن چنین فضایی با طرح سوالات کوته‌بینانه و سطحی و یا سرک کشیدن به دسته‌بندی‌های داخل حزب سیاسی همانند متولد شدن کودکی مرده است، راه به جایی نمی‌برد، جزء به فراموشی سپردن نقش و جایگاه روزنامه و روزنامه‌نگار و قایل شدن به بازی در نقش دیگر!

فراهم ساختن شرایطی که نیروهای اصلاح‌طلب و اصول‌گرایان بتوانند سخن خویش بیان دارند و گذشته نه چندان دور و رفتارهای سیاسی همان دوران را نقد نمایند،‌ قابل تقدیر است و گامی است جهت به‌سامان کردن انبوهی تنش سیاسی و بی‌اعتمادی ناخواسته، ولی طرح سوالاتی حاشیه‌ای و پرداختن به شنیده‌هایی بی‌مایه نه تنها به این روند کمکی نمی‌نماید بلکه طی نمودن مسیر اعتمادسازی را بیش از پیش با مشکلاتی روبرو می‌نماید.