«جمشید بسم اللهِ» تبریز کی بود؟

خورنا با گذشت دو شب از اتفاقات ورزشگاه یادگار امام هنوز اطلاعاتی که از ماجرا به بیرون درز می کند قطره چکانی است.

آخرین خبر اینکه توپ را به زمین پسر تونی اولیویرا سرمربی تراکتورسازی انداخته اند. اینکه او خبر تساوی سپاهان را به نیمکت داده. کسی اما نمی داند پسری که فارسی را خوب نمی داند چطور و توسط چه کسی خبر را گرفته و به نیمکت رسانده و….

در این دو روز بسیاری از ورزشی نویسان ماجرا را زیر و رو کرده اند. مثل پوآرو عکس های ماجرا را یکی یکی مرور کرده اند. واژه ها را گذاشته اند کنار هم تا پازل این اتفاق که برخی بر آن عنوان «فاجعه» هم گذاشتند تکمیل شود، تا تصویر نهایی را برای روشن شدن اذهان عمومی به نمایش بگذارند؛آخرین تصویر از لیگ برتری که داشت آبرومندانه و پرهیجان تمام می شد.

برخی این اتفاق را توطئه عنوان می کنند. در فضای مجازی عکس های دستکاری شده ای پخش کرده اند که در آن کفاشیان و تاج و فغانی و بهروان و دست اندرکاران لیگ برتر در لباس سپاهان اصفهان جام را سرخوشانه بالای سر برده اند!

می گویند نقشه ای در کار بوده و کسانی نخواسته اند تا جام به تراکتور برسد. فارغ از هر نگاه قومیتی واقعاً کدام تیم همپای تراکتور سازی این فصل شایسته فتح جام بود؟ آنها با بازی های درخشان، حمایت پرشور هواداران و مقهور کردن تیم های بزرگ بیش از دیگران برای فتح لیگ این فصل سزاوار بودند و گر خطاهای فردی و تیمی در دقایق حساس را بروز نمی دانند حتی لزومی نداشت یک چشم شان به اصفهان باشد چشم دیگرشان بوی «نفت» بدهد!

نگاه دیگر اما می گوید این اتفاق تازگی ندارد. نتیجه مدیریت ایرانی است که قبلاً در اقتصاد و سیاست و … هم نمونه هایش را دیده ایم. مگر نه اینکه شب خوابیدیم و صبح قیمت سکه چند برابر شد؟ مگر نه اینکه در کمتر از یک هفته قیمت خودرو چند برابر شد، زمین و مسکن اوج گرفت، مرغ به پرواز درآمد، گوجه فرنگی سر به آسمان سائید؟ کسی فهمید چه دستی در کار بود؟ فقط «جمشید بسم الله» مقصر آن همه تلاطم اقتصادی در کشور بود؟ مگر نه اینکه…

این همه مثال کفایت نمی کند تا نشان بدهد بعضی اوقات نقشه و توطئه ای در کار نیست. مدیریت ایرانی است. باری به هر جهت و «حالا ببینیم چی میشه!»

بدون فکر کردن به عواقب ماجرا! از جمعه شب مدام خودم را جای پدری می گذارم که خیلی جدول امتیازات لیگ را نمی دانست، با پسر کوچکش به ورزشگاه آمده بود تا «تراختور» را حمایت کند، تا لذت ببرد از وزیدن باد بر پرچم سرخ. با سوت پایان فغانی همپای بازیکنان شادی کرد، روی سکوها آوازهای آذری خواند و بعد که خبر رسید تیم محبوبش شکست خورده قلبش در هم فشرده شد.

در راه برگشت چه توضیحی می توانست به پسر کوچکش بدهد تا او را قانع کند که همه این اتفاقات «بازی» است. که فوتبال یک ورزش است و شکست روی دیگر سکه. که نقشه ای در کار نبوده. که باور کند آنها که بر طبل قومیت گرایی افراطی می کوبند «ایران» را دوست ندارند، تراکتور را هم…

پرسش های بسیاری در خصوص این ماجرا وجود دارد. تبریز هنوز مه آلود است. هنوز تب آلود و رنجور از اتفاقاتی که جام را سوار بر قالی سلیمان به نصف جهان بُرد.

مگر می شود این همه تماشاگر و کادر فنی و آدم های ریز و درشتی که دور و بر تیمی به بزرگی تراکتور ارتزاق می کنند و عکس یادگاری می گیرند بی خبر بوده باشند از نتیجه اصفهان؟ کدام مغز نیم پخته باور می کند که بیش از یکصد هزار تماشاگر را می توان فریفت؟!

مازیار ناظمی مدیرکل روابط عمومی وزارت ورزش شب گذشته در فیس بوکش نوشت اگر کسی مدرکی دارد که این اتفاقات عامدانه رخ داده به سازمان ورزش بدهد تا ماجرا پیگیری شود.

گوینده خوش صدای پیشین خبر ورزشی حتماً می داند که مدارکی از این دست ناپیدا هستند. زمانی یک روزنامه اسپانیایی در خصوص وجود تبانی در لالیگا نوشت: تبانی مثل بن لادن است، همه می دانند وجود دارد اما کسی جایش را بلد نیست! …

بن لادن کُشته شد و جسدش را به اعماق دریا فرستادند، می شود امیدوار بود جسد خطاهای آزاردهنده ای مثل آنچه در تبریز رخ داد هم به اعماق اقیانوس ها فرستاده شود؟!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *