در نقد فیلم "اروند"

خرمشهر ، خرمشهر و بازهم خرمشهر

خرمشهری که ویران شد و ویران ماند. لحظه ای که یونس کنار اروند درباره علت نورافشانی میپرسد ، دوست خرمشهری ش پاسخ میدهد : لابد باز منطقه آزاد بودجه اضافی اورده داره فشفشه میترکونه . این پاسخ ساده بیش از هرکس برای ساکنان منطقه آزاد اروند معنی دارد . خرمشهری که پانزده سال از آزاد شدن سایت تجاری و پیوستنش به مناطق آزاد گذشته است هنوز که هنوز است سهمش فقط نورافشانی هاییست که نتیجه ی بودجه ی اضافی منطق آزاد است . سری به خرمشهر بزنید تا از نزدیک لمس کنید

عباس مدحجی . خورنا: نگاهی به فیلم سینمایی “اروند” ؛ از سی سال پیش “اروند” دیگر تنها نام یک رودخانه نیست . از آن روزی که اروند مدفن بهترین گلهای این مرز و بوم شد دیگر اروند فقط یک رود نبود . شاید پوریا آذربایجانی نیز با این اعتقاد نام فیلمش را اروند گذاشت .

 

سال ۹۴ بود که گور دسته جمعی  ۱۷۵ غواص دست بسته عملیات کربلای چهار ایران یافت شد، در حالی که با قساوت تمام توسط رژیم بعثی با دستان بسته زنده به گور شده بودند . این ماجرای تاسف‌بار، بار دیگر رشادت ها و پایمردی ها و مظلومیت کسانی را به یاد جامعه آورد که اندک بازماندگانشان اکنون سالهاسات در آسایشگاها یا بیمارستانها یا روی تخت و زیر کپسول اکسیژن مشغول دست و پنجه نرم کردن با مرگ هستند .

یونس فیلم اروند یکی از این باز ماندگان است . جانبازی که در یک آسایشگاه روانی –عصبی مدتهاست تحت نظر است . و تمام این مدت لحظه ای از یاد همراهانش در آن شب کذایی غافل نشده است . گویی نیرویی درونی همیشه اورا به مدفن دوستانش میخواند .

اروند پیش از آنکه در ژانر دفاع مقدس بنشیند ، روایت عشق است . عشق تمام جوانان و نوجوانانی که در بحبوحه ی جوانی و عشق و هیجان و امید و وطن پرستی قدم در راهی گذاشتند که پایانش سی سال مفقوالاثری بود .

پوریا آذر بایجانی ضمن ادای دین به فیلمساز فقید دفاع مقدس رسول ملاقلی پور ، تلاشی جسورانه در خلق تصاویری بدیع از ترس و ایمان و امید از خود نشان داده است . قاب بندی های حال خوب کن ، زاویه بندی های چشم نواز و طراحی صحنه های جالب توجه نیز در راستای همین تلاشها بوده است . خیلی از سکانسهای فیلم در خرمشهر امروز تصویر برداری شده اند و جالب که خرمشهر امروز تفاوت چندانی با خرمشهر سال ۶۸ ندارد . همانطور رنجور و زخمی و خسته و البته منتظر .

یونس داستان ما از همان سالهای پایان جنگ دل در گرو یافتن گور همرزمانش نهاده است . سی سال انتظار در آسایشگاه را به امید یافتن نشانی از غواصان شب عملیات کربلای چهار تاب می آورد . تا سرانجام اجازه میابد به منطقه رفته و بدنبال حداقل نشانی از آنها در دنیایی ماورایی بین خیال و واقعیت و خاطره غوطه ور میشود .

سفر یونس سی سال بعد از پایان جنگ به همان مناطقی که در آنها عزیزترین دوستانش را جاگذاشت و برگشت تنها یک سفر برای تفحص نیست . سفر تمام بشریت برای دیدن و لمس کردن نتایج جنگ است . آنجا که یونس با سرباز عراقی لب مرز به گربه های پناه گرفته در تانکی قدیمی شیر میدهد شاید غم ناک ترین پوزخندی باشد که میتوان به سی سال پیش زد .

شاید پیش از ساخت فیلم کمتر کسی تصور میکرد سعید آقاخانی برای این نقش مناسب باشد . اقا خانی پیش از این امتحانش را در خداحافظی طولانی اثر کارگردان خوزستانی فرزاد موتمن پس داده بود . آقا خانی شاید یکی از بهترین بازی هایش را در اروند ماندگار کرده است . سرگشتگی ، معلق بودن در زمان و مکان ، جاماندن در گذشته ، احساس مسولیت در عین مظلومیت ملغمه ای ست که آقاخانی در اروند به مخاطب هدیه میدهد .

کارگردان جوان در اولین کار بلند سینماییش کمابیش توانسته خوب از بازیگرانش بازی بگیرد اما تمام بازی ها یک طرف و هنرنمایی اقاخانی طرف دیگر . آقاخانی بازی طبیعی ثابل قبول و دلنشینی ارائه میدهد که انصافا در چنین نقش های پیچیده ای کار ساده ای نیست . شاید یکی از دلایل آن پرداخت کامل و درست شخصیت یونس بوده است .در حالی که بوضوح شاهدیم پرداخت و طراحی بقیه کاراکترها چنگی به دل نمیزند و حتی در موارد اضافه است و جلوی پریدن فیلم راهم گرفته است .

صحنه‌پردازی‌ در اکثر سکانس‌ها عالی‌ست که با توجه به قدمت سینمای مقاومت ایران، قابل انتظار است؛ اما چند صحنه‌پردازی ناب مانند حرکت قاصدک‌ها در هوا در شب عملیات، نشان از تحرک رزمندگان و آرامش درونی‌شان دارد و بلافاصله به حال، نزد یونس برمی‌گردیم که پس از سال‌ها دوباره در همان ساختمان است و این‌بار قاصدک‌ها لبه‌ی پنجره آرام گرفته‌اند و دیگری زمانی‌ست که یونس جوان (حسین سلیمانی) برای دلجویی نزد ابراهیم (علی شادمان) می‌رود. نور از جای گلوله‌ها روی کرکره‌ی فلزی به اتاق تاریک راه یافته و فضا و صحنه‌ای روحانی را به وجود آورده‌است. جایی که ابراهیم هجده ساله در کمال صداقت به عشقش نسبت به مریم اعتراف می‌کند و ترس از شهادتش را با خجالت به یونس می‌گوید. ابراهیم جوان نمی‌داند بر سر این دو راهی، کدام راه را انتخاب کند. مریم یا دوستانش را.موسیقی فیلم ساخته کارن همایونفر عزیز، شروعی به مانند “قصه عشق”(Love Story) “آرتور هیلر” دارد و پر بیراه نیست، چرا که این قصه هم، قصه‌ی عشق است.(برداشت از هنگامه ناهید)

امروز چهارم آبان ماه است . سالروز پیداشدن ۱۵۷ غواص دست بسته ی زنده به گور سپرده که اگر امروز زنده بودند هرکدام راوی روایت خاصی از زندگی و عشق و جنگ و ترس و وهم و ایمان و وطن دوستی بودند . اروند نیز روایت همین فرشتگان بسته بال بود که با توجه به بکر و جهانی بودن سوژه ، فیلمساز میتوانست خیلی بیشتر این ها به پرداخت فیلم نامه بپردازد و اثر شایسته تر برای جذب مخاطب خارج از مرزها بسازد.

سکانسهای یافتن استخوانها و یا زنده بگور کردن غواصها میتوانست خیلی طولانی تر ، جذاب تر و البته دراماتیک تر طراحی شود تا در ذهن تماشاگر ماندگارتر شود .اما آذربایجانی ترجیح داده خیلی آرام از کنار این سکانسها بگذرد تا حرفش را در بستری آرام تر بیان کند . فیلمساز برخلاف اغلب فیلمهای دفاع مقدس از جهت گیری های سیاسی امتناع کرده و فیلم را طوری پیش میبرد که به مخاطبش بفهماند طرفدار هر جناح و تفکر و ایدئولوژی هم که باشد نتایج فاجعه آمیز جنگ را نمیتواند کتمان کند

در این فیلم جامعه  رنگی سیاه ندارد و قهرمان خیر مطلق نیست و اگر عده ای در خیابان  موسیقی تتلو گوش می کنند، کسی معترض آنها نیست. اگرچه یونس و دوستش شیشه های ماشین را بالا می کشند اما نه به خاطر تقابل با آن موسیقی بلکه به خاطر صوت ناهماهنگ و نازیبای آن و از آن بیشتر به خاطر هدف عمیق تر و درونی آنهاست . هدفی که به یک نیاز عرفانی و یک جستجوی درونی بدل شده است. یونس می خواهد بخشی از جامعه باشد، او این جامعه را با همه انتقاداتش دوست دارد و آن را یک دارور برای دردهای خود می داند. این همه در حالی است که هنوز همه زخم های یک ادم پاکباخته بر پیکر یونس هم هست. یکی از دوستانش صاحب یک بانک شده است، ادم هایی هستند که انها را به خاطر مزایای جانبازی غافلانه سرزنش می کنند.تقابل یونس با پسرش محمود( که ما بعد های می فهمیم پسر برادر اوست) نیز تقابل معنا داری است. محمود مبتلا به سندروم داون و یونس یک جانباز اعصاب و روان و یک موجی است. یونس دیوانه دانستن بسیار است و محمود دیوانه از ندانستن بسیار.برای یونس پرده از راز حقیقت برداشته شده و برای محمود حقیقت در پرده ای ضخیم برای همیشه پنهان شده است. اما همنشینی این دو به ما کمک می کند که هر دو را بهتر بفهمیم.

از همه اینها که بگذریم فیلمساز ادای دینی هم داشته به خرمشهر . خرمشهری که ویران شد و ویران ماند. لحظه ای که یونس کنار اروند درباره علت نورافشانی میپرسد ، دوست خرمشهری ش پاسخ میدهد : لابد باز منطقه آزاد بودجه اضافی اورده داره فشفشه میترکونه . این پاسخ ساده بیش از هرکس برای ساکنان منطقه آزاد اروند معنی دارد . خرمشهری که پانزده سال از آزاد شدن سایت تجاری و پیوستنش به مناطق آزاد گذشته است هنوز که هنوز است سهمش فقط نورافشانی هاییست که نتیجه ی بودجه ی اضافی منطق آزاد است . سری به خرمشهر بزنید تا از نزدیک لمس کنید