بدهکارتر از همیشه

بدهکارتر از همیشه، عنوان یادداشت شماره 822 ویژه نامه خوزستان روزنامه همدلی به قلم رشید زلقی، فعال سیاسی است.

خورنا | سرویس سیاسی: این روزها تصاویر جدیدی از نخستین روزهای پیروزی انقلاب در رسانه‌ها پخش می‌شود. صحنه‌هایی که در آن آحاد مردم با ظاهر و تفکرات متفاوت در کنار هم پیروزی انقلاب را جشن می‌گیرند. جوانانی آرمان‌خواه و مصمم در اندیشه، گفتار و رفتار که انقلاب اسلامی را تنها مسیر نیل به کمال و تحقیق آرمان آزادگی می‌دانند.
تردیدی وجود ندارد که انقلاب اسلامی، به‌عنوان دروازه‌ای رو به دوران نوینی از حیاط تمدن ایرانی اسلامی، پدیده‌ای بی‌همتا و واقعه‌ای شگرف است که راه را برای تعالی و کمال فراهم ساخته است. به نظر می‌رسد پس از گذشت چهار دهه، مقایسه‌ای میان اهداف و آرمان‌های اصیل انقلاب و دست آوردهای کنونی آن امری ضروری است.
به‌عنوان یک جوان دهه شصتی وقتی به تصاویر روزهای آغازین انقلاب می‌نگرم، با چالش‌هایی عمیق مواجه می‌شوم. چالش‌هایی که امروز سؤال‌های بسیاری را در ذهن من و نسل جوان جامعه ایجاد می‌نماید. بی‌تردید جوانان و دانشجویان به‌عنوان موتور محرکه انقلاب، تحت رهبری امام (ره) مؤثرترین و مهم‌ترین نقش را در پیروزی انقلاب ایفا نمودند. این تأثیر به‌قدری شاخص بود که سرنوشت مدیریت دستگاه‌ها و نهادها، پس از پیروزی انقلاب نیز به همین جوانان پرشور محول گردید. جوانان در تمام سطوح مدیریت کشور واردشده و به‌واسطه انگیزه بالا، اخلاص و خلاقیت بلافاصله بر امور مسلط شدند.
در جریان جنگ تحمیلی نیز این جوانان بودند که با شجاعت، فراست و دلیر مردی سرنوشت جنگ نابرابر هشت‌ساله را به نفع کشور رقم زدند. امام راحل فرماندهی در سطوح مختلف نیروهای نظامی و به‌ویژه سپاه پاسداران را به جوانان محول نمود. تا آنجا که در آن دوران، بسیاری از این فرماندهان کمتر است ۳۰ سال سن داشتند.
اما متأسفانه از همان دوران به بعد، ورود جوانان به عرصه‌های مدیریتی با محدودیت‌های بسیاری مواجه شد. به‌گونه‌ای که باگذشت قریب به سه دهه از پایان جنگ تحمیلی هنوز عده بسیاری از مدیران (حتی در سطوح عملیاتی و میانی) کسانی هستند که تربیت‌یافته دوران جنگ و متأثر از مدیریت بحران هستند. البته این به معنای ناکارآمدی این افراد یا این سبک مدیریت نیست، بلکه با عبور از بحران جنگ تحمیلی و بحران‌های متعاقب آن و با آغاز روند سازندگی و توسعه و الزام به استقرار مدیریت‌های برنامه محور، می‌بایست زمینه برای حضور تدریجی نسل جدید مدیران دانش‌آموخته و دانشگاهی فراهم می‌شد تا بدین‌وسیله فرایند ارتقای دانش در مدیریت‌ و پشتوانه سازی مدیریت متخصص، جوان، باانگیزه و مجرب به‌خوبی صورت پذیرد.
علیرغم تأکیدات مستمر رهبری انقلاب، این مهم در سیاست‌گذاری‌ها مورد غفلت واقع شد و جوان‌گرایی تنها در حد شعارهای تبلیغاتی ایام انتخابات باقی‌ماند. از اواخر دهه ۶۰ تاکنون، جامعه مدیریت کشور به یک سیستم بسته و نفوذناپذیر مبدل شد که به سمت پیری، فرسایش و ناکارآمدی حرکت می‌نماید. هم‌زمان با فرسایش  بدنه مدیریت در کشور، علوم مدیریتی در سطوح جهانی با آهنگی بسیار سریع، رشد یافته است. متأسفانه مدیران داخلی ما هرگز نتوانستند خود را با این رشد فزاینده تطبیق داده و دانش مدیریت خود را به حد کفایت ارتقا بخشند. این عملکرد تمامیت‌خواهانه موجب شده متوسط سن مدیران عملیاتی و میانی کشور قریب به ۵۰ و مدیران ارشد و استراتژیک نزدیک به ۶۰ سال و یا حتی بالاتر باشد و این برای جامعه‌ای با ساختار جمعیتی کشور ما، فاجعه‌ای بزرگ محسوب می‌شود.
«گسست نسلی» در مدیریت کشور یکی از ابر چالش‌های ناشی از عدم به‌کارگیری جوانان در فرایندهای مدیریتی است. بدین معنا که مدیران ارشد، میانی و عملیاتی رفته‌رفته به علت کهولت سن، از عرصه فعالیت خارج می‌شوند. بدون آنکه در دوران فعالیت خود شرایطی برای انتقال تجارب به افراد مستعد جوان فراهم آورده باشند. حاصل این تنگ‌نظری، کاهش آنی سرمایه‌های مدیریت و منابع انسانی کشور طی ۵ تا ۱۰ سال آینده و ظهور چالش‌ بزرگ مدیران فاقد تجربه در کشور خواهد بود؛ اما این شرایط با شرایط دوران نخست انقلاب بسیار متفاوت است. چراکه کشور در شرایطی به سر می‌برد که نتایج نامطلوب حاصل از عملکرد ناکارآمد مدیران به حداکثر ممکن رسیده و رفع این آسیب‌ها مستلزم صرف سال‌ها زمان، هزینه و انرژی در یک چهارچوب اصولی و برنامه محور توأم با دانش است.
مطالعه هرم جمعیتی کشور مبین آن است که اکثریت مطلق جمعیت کشور، جوانان دهه شصتی هستند که به دلیل سیاست‌گذاری‌های غلط و ناکارآمد، از شرایط مطلوب زندگی بهره‌مند نیستند. متأسفانه سیاست‌گذاران کشور، با غفلت از این موضوع، موجب اتلاف حجم بسیاری از دارایی‌های منابع انسانی کشور شدند. دارایی‌هایی که ارزش آن‌ها بارها و بارها بیشتر از منابع ارضی و تحت‌الارضی بود. منابعی که برنامه‌ریزی مبتنی بر آینده‌نگری، مدیریت صحیح و بهره‌برداری از آن می‌توانست زمینه رشد چشمگیر و فزاینده کشور را فراهم سازد. فرصتی طلایی که به‌واسطه عدم توجه تبدیل به آسیبی جبران‌ناپذیر خواهد شد.
جمع شدگی قاعده هرم جمعیتی ایران نشان می‌دهد تمایل به زوجیت و فرزند آوری و ایجاد پشتوانه جمعیتی، در میان نسل دهه ۶۰ به‌شدت کاهش‌یافته و این امر سبب خواهد شد، طی ۳۰ تا ۳۵ سال آینده، بار جامعه کهن‌سال اکثریت بر دوش جوانان اقلیت وارد گردد. حتی در چنین شرایطی که بحران در مرحله اثرگذاری تدریجی بر جامعه است و دیر یا زود به‌صورت یک آتش‌فشان از کنترل خارج می‌شود، یا در خوش‌بینانه‌ترین حالت، به یاس و سرخوردگی بیش‌ازپیش جوانان و رویگردانی آن‌ها از آرمان‌ها منتهی خواهد شد، هنوز سیاست‌گذاران و مدیران کشور، حاضر به اصلاح رویه و اتخاذ استراتژی مناسب جهت جلب مشارکت جوانان و استفاده از توان سرشار آن‌ها در بدنه مدیریت نیستند. جالب اینجاست گاهی برای آمار سازی وقتی یک فرد بالای چهل سال را در مسئولیتی نصب می‌کنند ژست جوان‌گرایی به خود می‌گیرند. این خودفریبی نه‌تنها به حل بحران گسست نسلی کمکی نخواهد کرد بلکه بر دامنه و عمق آن خواهد افزود.
تصمیم‌گیرندگان کشور، امروز باید حقایق جامعه را با واقع‌نگری دریابند. گسل‌های اجتماعی یکی پس از دیگری در حال فعال شدن هستند؛ و بسیار بعید است استفاده از نسخه‌های ناکارآمد گذشته همچون نسبت دادن رفتارهای اعتراضی بعضاً نابهنجار به این‌وآن به درمان این حجم از بیماری‌های اجتماعی کمک کند. عدم توجه به جوان‌گرایی و نقش‌آفرینی جوانان در فرایند مدیریت کشور و درکل بی‌توجهی به دغدغه‌ها و مطالبات جوانان، موجب شده نگاه این قشر اکثریت به ساختار سیاست‌گذاری و بدنه فرسوده مدیریت کشور، توأم با بغض و ناامیدی باشد.
امروز این نگرش تنها مختص جوانان دهه ۶۰ نیست، میانگین سنی جوانان حاضر در اعتراضات و ناآرامی‌های اخیر، اثبات می‌کند که در جوانان دهه ۷۰ نیز این نوع نگاه تکثیرشده است. نگاهی مطالبه گر به اقلیتی انحصارگرا که به نسل جوان این مملکت بسیار بدهکارند. بدهکارتر از همیشه…