نفت و آلبالو …(۱)

خورنا | فرزاد شعبانی

نوشتاری از فاضل خمیسی (فعال سیاسی، اجتماعی و فرهنگی)

نمیدانم چرا وقتی عنوان حاشیه نشینی بیان میشود، ناخودآگاه لغت حاشا کردن به ذهنم خطور میکند، به آنها مهاجر هم می گویند، حالا از کجا و به چه دلیل و با کدام حجت هجرت کرده اند بماند، مدتی است هم برای اینکه بار منفی حاشیه و حاشا کردن را کم کنند، آنها را به زبان اداری‌؛ سکونت گاههای غیر رسمی؛ خطاب میکنند، و چقدر آسان مینمود اگر میشد، مشکلات و معضلات را با جابجایی حروف و کلمات انجام میدادیم، آنگاه دیگر استادان ادبیات، نقش مهندسین اقتصادی و اجتماعی را به عهده گرفته و بقیه علما!! باید با اشعار وحشی بافقی بین بافق و سمرقند بدنبال غمزه یاری می گشتند…
داشت یادم میرفت که بعضی ها!! این مناطق را آپاندیسیت شهری هم نامگذاری میکنند، که حضورشان غیر ضرور و حلشان را بولدوزر میدانند، هر چند که بعید نمیدانم اینها قبله ای غیر از کعبه داشته و برای همنوعان خود حق حیات کریمه ای قائل باشند.

هر چند و در قریب به اتفاق موارد مردم مهاجر به دلیل رانش زادگاه خود و کم تر به دلیل جاذبه مندی مقصد، ترک سرزمین کرده اند، باید این مسوولیت حاکمیتی را پذیرفت که دولتها متولی ایجاد یک محیط امن برخوردار برای کلیه ساکنینی که از سر اجبار کوچ کرده اند بوده و در این مسیر غرامت آسیب دیدگی اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، را باید پرداخت نماید.

حال که چنین شد، باید این مفهوم و اصل مد نظر قرار گیرد که حاشیه نشینی یا عناوینی از قبیل اسکانهای غیر رسمی پدیده های موقتی و گذرا و ناپدیدشدنی نیستند، تا برای آنها برنامه های هیجانی و تبلیغاتی تعریف کرد، بلکه این مناطق عین و اصل شهرند، که نیاز به توجه و آبادانی بیشتری دارند.

ساکنان این مناطق نه تبهکارند و نه مجرم بلکه مردمی زجر کشیده و محرومند، که فرصت های شغلی و مهارتی کمتری را در اختیار دارند، امروزه دیگر تعریف خانه و سرپناه داشتن از حالت یک واحد مسکونی که آدمی را از سرما و گرما حفظ میکند فراتر رفته، حالا زیر ساخت های فرهنگی و اجتماعی و وجود سیستم آب رسانی مناسب، بهداشت، دفع زباله، کیفیت مطلوب زیست محیطی، روشنایی، آموزش و… از حقوق اولیه خانواده ها به شمار می آید.

متاسفانه بدلیل عدم توجه زیر بنایی و برنامه محور در اتمزاج مناطق مذکور با دیگر لایه های مسکونی شهری شاهد تولید فرهنگی شده ایم، که خاص مناطق مذکور است، ؛ فرهنگ فقر!! این رفتار که بدلیل بیکاری، جمعیت بالا، درآمد پایین و جدایی از دیگر طبقات اجتماعی و احساس تبعیض از شاخص های درونی شدن رفتارها در ساکنان مناطق مذکور شده و بدلیل اینکه فرهنگ فقر، سازگاری افراد با یأس وشکست را موجب میشود، بصورت یک رفتار نهادینه شده بخصوص در نوجوانان و جوانان اینگونه مناطق تزریق میشود، بطوریکه آرزو داشتن و رویا پردازی و کسب موفقیت های اجتماعی و سیاسی که از برخی افراد جامعه مذکور بیان میشود، توسط سایرین، مورد هجمه و تمسخر قرار میگیرد.

مصیبت بارتر اینکه برخی مدیران بجای اینکه این پدیده را با روشهای دائمی و علمی حل نمایند، از آن بعنوان یک عامل ضد توسعه شهری یاد کرده و با آن به عناوین مختلف و با ابزارهای خشن به ستیز برمی خیزند.

مانورهای نمایشی و بزک کردن ورودیهای مناطق موصوف نه تنها راهگشا نیست، بلکه باعث میگردد نوعی تفکر کتمان کردن مشکلات و نادیده گرفتن روح انسانها در لابلای تبلیغات منفعت طلبانه رایج گردد،
شاید با کمک برخی نهادها و مردم خیر خواه بتوان فقر زیستی ناشی از کمبود غذا و پوشاک را در اینگونه حوزه ها کم رنگ کرد، اما یقینا برای از بین بردن فقر اجتماعی نیاز به هزینه های هنگفت و برنامه های مدونی وجود دارد که جز با تخصیص منابع دولتی و ردیف بودجه های خاص از عهده سایرین بر نمی آید.

یکی از این برنامه ها، انطباق عدالت توزیعی با شرایط جاری است، یعنی اینکه همانطور که استانهای خراسانی میتوانند از طعم دلارهای فروش نفت منتفع شوند، استانهای نفتی نیز باید بتوانند مزه آلبالو و گیلاس خراسان را بچشند، هر چند که براساس یک حق اساسی غیر قابل اعتراض، آلبالو های درشت حق کشاورز و اهالی منطقه است، و اولی به استفاده هستند، این حق نیز برای مردمی که بیش از هشتاد درصد از درآمد ارزی کشور را تولید می کنند و سرزمین نفت و ثروت بشمار می آید نیز محفوظ باید باشد!!

(فاضل خمیسی)