زمانی برای مستی ژن ها/ سارا امانی بابادی

میثاق حاجتی / خورنا: دهه هفتاد و هشتاد دهه ساماندهی نسل سوم انقلاب، نسلی که در اثنای جنگ متولد شد، در دانشگاه هایی که هر روز باعنوانی جدید از روزانه و شبانه تا آزاد وغیرانتفاعی وپیام نور و پردیس وعلمی کاربردی وفرهنگیان و…مانند قارچ سراز زمین بیرون می آوردند است.این نسل اول قرار بود اگر جنگ ادامه پیدا کرد برای پیشبرد جنگ و دفاع از تمامیت ارضی کشور تربیت شود اما با پایان جنگ سیاست ها هم تغییر کرد.

تربیت نسل سوم انقلاب با سوق دادن انها به سمت دانشگاه ها و تبدیل کنکور به کابوسی تمام نشدنی گره خورد.

از هزینه های گزاف کلاسهای کنکور و سپس خوابگاه ها و ترم های دانشگاهی که بگذریم خروجی این سیاست تحویل یک نسل تحصیل کرده که طبق آمارها تاسالی یک میلیون و دویست هزار فارغ التحصیل راهم رکورد زده است به جامعه ای بود که سالی صدهزار شغل هم درآن ایجاد نمیشد.
بعضی ها صرف علاقه به تحصیل در مقاطع بالاتر ادامه دادند و بعضی ها صرف گذراندن وقت و فرار از بیکاری و عوارض ناشی از آن ، اما متاسفانه امروز با خیل بیکارانی مواجه هستیم که میزان ودرجه مدرک تحصیلی تاثیری در وضعیت اشتغالشان ندارد.

گویی از ابتدا سیاست وبرنامه خاصی برای آینده این نسل تدارک دیده نشده بود و به حال خود رها شده بودند. گله مندی نسل سوم از آینده ناامید کننده خود، همیشه واکنش های متفاوتی داشته ، اما این واکنش ها هیچ وقت موجب پرداختن به مطالبات اصلی این نسل نشد .

در برهوت استخدام و ایجاد فرصت های اشتغال یک عده کم توانستند گلیم خودرا از آب بیرون بکشند و با توسل به پارتی و پرداختن پول و گرفتن وام های درصد سودپایین، اشتغال پیدا کنند یا کسب وکار خودشان را راه اندازی کنند. یک عده دیگر از شرکت در استخدامیهایی که بابت شرکت درآنها پول پرداخت میشد و نتیجه انها تا سه سال بعداز آزمون هم مشخص نمیشد، خسته شدند و خانه نشینی را ترجیح دادند، طیف عظیم دیگری شرایط موجود را تحمل نکردند و برای پیدا کردن مدینه فاضله راهی غربت شدندو به خیل ایرانیان ساکن خارج از کشور از استرالیاو کانادا وآمریکا وآلمان گرفته تا اوگاندا و آفریقای جنوبی پیوستند و حتی زحمت مطالبه ومقاومت راهم به خودشان ندادند.

گروهی دیگر هم تاب آوردند، از راننده تاکسی شدن گرفته تا بقالی و آرایشگری و منشی گری و کارگری و شاگرد اتوبوس و تدریس خصوصی و روزنامه فروشی و… دیگر مشاغل بی ربط به رشته تحصیلی و مهارت دانشگاهی دنبال نان و روزی حلال رفتند واین شد که اشتغال بزرگترین معضل حال حاضر کشور شد و گویی گره کور آن هنوز سر وا شدن ندارد .

از خیل فارغ التحصیلان که روزی امید این کشور نامیده میشدند و حالا سرخورده از بیکاری و نادیده گرفته شدن هر کدام به گوشه ای خزیدند که بگذریم ، دردانه ها و آقازاده های خوش ژنی هم وجود داشتند که نه مدرک تحصیلی ، نه هوش و استعداد و نه میزان مهارت و تجربه تاثیری در اشتغالشان نداشت و اتوماتیک وار جذب سیستم شدند. این دردانه های سیاسی واقتصادی تنها یک برتری بر قاطبه هم نسلان خودداشتند و ان برخورداری از رانت بود ، آنها یک شبه سر از پست های مدیریتی درمی آوردند ، یک شبه صاحب شرکت های رتبه بالا میشدند ، یک شبه دیپلمات و مشاور و مدیر و حتی نماینده مجلس میشدند و این ژن خوب یا همان رانت خوب آنها را سوار بر اسب مراد میتازاند.
قبح ماجرا وقتی ریخت که چندتا از آقازاده های ستاره نشان پرده از رمز و راز موفقیت های رویایی شان برداشتند و درمقابل سیل جماعت بیکار انگشت به دهان افاضه کردند و پیام فرستادند و به توجیه ملت پرداختند و گفتند راز شایسته سالاری در داشتن همین ژن خوب و عرضه داشتن پاپا و وراثت ژن زرنگی است، گویا این امر بر مسئولین گرامی از هر طیف و جناح و فرزندان شان مشتبه گردیده که همین ژن خوب باعث کسب مسئولیت هاست و مردم نقشی در بالا کشیدن آنها و اعتماد و سپردن مسئولیت به آنها نداشته اند و هرچه هست جنبه وراثتی دارد.

نسل ما که همواره از کوچکترین روزنه ها به دنبال پیدا کردن کمی حقوق انسانی بیشتر ، آزادی، رفاه و شایسته سالاری بوده است در آستانه دهه پنجم انقلاب با پدیده ای مواجه شده است که خود را در به بار نشستن آن مقصر میداند،قهرمان تصور کردن کسانی که سوار بر موج سیاسی ، مناصب را کسب کردند وبر کرسی های متنوع تکیه کرده اند و امروز گویا تصور میکنند مشارکت مردم و انتخاب آنها در مسئولیت های مختلف برای به نان و نوا رساندن آقازاده های تازه به دوران رسیدشان بوده است، روندی اشتباه است ونتیجه ان تنها تحقیر مردمی شریف است که برای ترسیم آینده ای بهتر برای خود و فرزندانشان پای صندوق های رای می آمدند .

مسئولین کمی از صندلی های رنگارنگشان فاصله بگیرند و به میان جوانان تحصیل کرده ای که باوجود چرخ لنگ اشتغال ناامید نشده اند، بر زانوهای خود ایستاده اند و با مدرک و معدل بالا شاگرد نانوایی هستند، راننده تاکسی شده اند ، دستفروشیپیشه کرده اند ، پیک موتوری شده اند،شاگرد مکانیک ، کشاورز و کارگر ساختمانی شده اند را ببینند و نجابت و شرافت مردمی که ترک تازی ها را تحمل میکنند را درک کنند، شاید کمی در افاضات و نقطه نظراتشان تجدید نظر کردند.
نظری هم بر خیل جوانانی که شرایط موجود را تحمل نکردند، خودکشی کردند، معتاد شدند یااز روی سرخوردگی کنج عزلت برگزیدند بیاندازند شاید مسئولیتشان را بیشتر درک کردند.
بعضی از این جوانان حتی حاضر نیستند برای پیدا کردن شغل و منصب از شما درخواست شخصی داشته باشند و حاضرند درکنار بقیه هم نسلانشان طعم بیکاری و ناامیدی را بچشند ، چراکه اگر فرصتی میخواهند برای همه میخواهند و طالب فرصت های برابر برای همه هم نوعانشان هستند
این نسل همان نسلی ست که در فصل های انتخابات به دنبال شما راه می افتاد، خودجوش تلاش و تبلیغ میکرد، دل به وعده های شما خوش میکرد ، مناظره راه می انداخت ، کتک میخورد ، فحاشی میشنید، تحقیر میشد اما دست از تلاش برای به ثمر نشاندن تو و ایده هایت که قرار بود روزنه های امید را یک به یک بگشایی برنداشت.
شما قرار بود برای این نسلی که امروز نمیداند هویت گمشده و مطالباتش را کجا جستجو کند قدم بردارید نه اینکه از انگیزه هایش برای تغییر سواستفاده کنید و فرزندان خود را سوار بر قطار پیشرفت کنید و خود را تافته جدا بافته از ملت ببینید.
در آخر پیشنهاد میشود مسئولینی که گمان میکنند ژن خوب و شایستگی وراثتی در جایگاه شغلی خود و فرزندانشان تاثیرگذار بوده است برای اثبات این موضوع یک ماه در تابستان به عسلویه بروند و در کنار دیگر جوانان مشغول باشند تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • خوزه آزاد بسیار تامل بر انگیز بود مطلب خانم امانی، با تشکر از خورنا