به قلم کیانوش راد؛

شریعتی، احیاگری نواندیش

خورنا – محمد کیانوش راد: کاری که شریعتی کرد ، نه احیاگری صرف ، که احیاء همراه با نواندیشی دینی بود. مهمترین ایرادی که از سوی امثال مطهری و برخی دینداران به شریعتی گرفته می شد این بود ، که شریعتی دین را با شیوه های غیر مالوف در حوزه اندیشی ورزی دینی ، دنبال می کند.

می گفتند : شریعتی فقه واصول نمی داند ، شریعتی فلسفه متداول و انباشته شده  در حوزه ها و مدرسه ها را نمی داند ، شریعتی علم رجال نمی داند و…. همه اینها درست ، اما شریعتی راهی نو در”  فهم دین و انتظار از دین ” را در میان ایرانیان گشود.

کسانی که پس از او آمدند ، از جمله سروش و شبستری و ملکیان ، اگرچه بعضا ، راهی دیگر برای بیان  ” فهم دین و انتظار از دین ” گشوده اند ، اما هریک بطریقی ملهم از سیره و شیوه شریعتی ، در انداختن ” طرحی نو ” بوده اند.

شریعتی ، اگر نگوییم ” مبدع ” راهی نو در فهم ” دین بوده است ، اما پراثربخش ترین اندیشه ورز در انداختن طرحی نو از دین بوده است.

طرحی که ، با “عبور از بازرگان ” ، به شیوه ای نو با زمانه خویش سخن می گفت. تحولی که تنها با تحول در سنت فقهیِ معهود حوزه ها ، وغلبه اصولی بر اخباری ها و یا چرخش از فقه سنتی به فقه پویا ، تا حدی قابل مقایسه است.

شریعتی در اسلام شناسیِ حسینیه ارشاد ، بدنبال ترسیم دستگاهی منطق واره و سازگار از دین و نظام فکری بود.شریعتی بر خلاف نظر سروش ، بدنبال فربه تر کردن دین نبود ، او بدنبال فربه کردن ، ارائه ” توجیهات و موجهات کارکردی ” از دین بود ، و مگر از دین ،  انتظاری جز پاسخگوی منطقی و سازوکارانه در مورد ادم و عالم داریم.

زمان و مکان نیز آنگونه که بعدها در “فقه پویا ” ، بکار آمد ، و ” تشخیص مصلحت ” ، که  همراه و کمک کار و موید ” فقه حکومتی” شد ، نوعی چرخش و کارآمد کردن فقه  ، و تغییر در نوع نگاه فقه بود.

شریعتی ، پیشگام ” پروژه عقلانیت بخشی ” به دین بود. عقلانیتی نه بریده از دین ، که عقلانیتی و معنویتی که آبشخور آن ، تاریخ ، و اسلام نخستین بود.

در این پروژه ، ظاهر و کالبد “دین تاریخی شده ” ، از جوهر و روح “دین واقعی و نخستین” ، جدا می گشت. و با اصالت بر گوهر دین ، راه را بر فهم عقلانی و معنوی اسلام می گشود. عقلانیت ، عرفان و مبارزه با پلیدی ها و پلشتی و پوکی و پوچی ها ، در برابر پاکی ها ، راه و منش شریعتی بود.

شریعتی ، احیاگری نواندیش بود . احیاگری او از اسلام ، تنها با یادآوری وجوه فراموش شده ای چون جهاد و تقیه ومبارزه نبود ، و تنها در نفی و طرد و مبارزه با پیرایه های خرافیِ افزوده به دین ، خلاصه نمی شد.

او بدرستی به اینها پرداخت ، اما در آن نیز نماند. او از احیاگری عبور کرد و با نواندیشی در دین ، راه اندیشیدن در دین را در جامعه ایران و در میان روشنفکران دین ورز ، متحول ساخت.

تلاش برای یافتن پاسخ های نو به سوالات نو ، انهم از گوهر دین و سنت های تاریخی شاید بهمین دلیل است که شریعتی ، به یک نسبت ازجریانات مختلف مورد نقد و بعضا حمله واقع می شود.

پیش از انقلاب مارکسیت ها و مجاهدین خلق ، و در کنار آن متجددان و غرب باوران و از سوی دیگر متشرعان و روحانیت سنتی ، از سوی حاکمیت نظام شاهنشاهی و از سوی دیگر برخی عوام ساده اندیش ،هم فکلی ها و هم امل ها به یک اندازه بر او تاختند.

شریعتی جرات طرح اندیشیدن در شیوه ای نو را مطرح کرد، نامش را هرچه بگذاریم ، ” پروتانتیسم اسلامی ” ، یا هرچیز دیگری ، اما شیوه ای نو در اندیشه ورزی در دین بود و هست.

شریعتی آتشفشانی بود که آتش گرمش ، را هنوز از دوردست ها احساس می کنیم. او به مردم زمانه اش متعهد بود . او برج عاج نشین و زاویه نشین نبود. او انگونه که خود می گفت.گ : درد و درک را توامان در دین می جست. نتیجه راه شریعتی ، بازنمودن و همه گیر کردن احیاگری نواندیشانه در دین بود. او بر مخالفانش نیز در این پروژه تاثیر گذار بود.

آیا امروزه نیز عیاری جز دردمندی و درک مندی در دین داشتن ، بکارمان می آید ؟